دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

شعر

‏برایِ خانه ام

چند متر آسمان می خرم

و دو جین ستاره

نمی خواهم اینجا غریبی کنی

ماه من...!

خلاصه کتاب آقا خوبه بی آقا خوبه رابرت گلاور

یه مطلبی تو توییتر بود که خیلی جالب بود. براتون میذارم بخونین-بعد درباره این مطلب و ربطش به خودم یه چیزهایی مینویسم-


‏این روزها کتابی از دکتر رابرت گلاور، سایکوتراپیست آمریکایی را در دست دارم. نظریه جالب و جنجالی مطرح کرده و کتابش نقدهای مثبت و منفی زیادی گرفته. در گودریدز تقریبا ده هزار نفر بهش امتیاز دادند و چهار ستاره از پنج ستاره داره. نکات جالبش را در حین جلو رفتن کتاب می نویسم. نکته کلیدی و البته واضح این است که نوشتن خلاصه کتابی به معنی موافقت با نویسنده نیست. پس لطفا وقتی با مطالبش موافق نیستید، به راوی حمله نکنید. نویسنده کتاب سی سال روان درمانگر بوده و میگه اکثر مراجعینش مردان میانسال و جوانی بودند که آدمهای به ظاهر بدون مشکل و به تعبیر خودش نایس بودند که برای زن و بچه و زندگیشون هر کاری می کردند اما مشکلشون این بود از زن/ نامزد/دوست دختر/بچه بی توجهی و بی علاقگی می گرفتند.میگه این مردها معتقد بودند که مردان وفاداری هستند، آدمهای مهربون و زحمتکشی هستند و هر کاری برای زن مورد علاقه شون انجام میدند، اما در مقابل زن باهاشون همیشه بداخلاقه، میل به رابطه جنسی نداره و حتی در مواردی بهشون خیانت کرده.این مردها چند خصوصیت مشترک دارند. معمولا موفق هستند. شغل نسبتا خوبی دارند. مورد احترام اطرافیان هستند. با کسی دعوا نمی کنند. آدمهای آروم و مورد تایید جمع هستند. زنان معتقدند که اونها پاراتنرهای خوبی برای زنان دیگه هستند، ولی همزمان خودشون تمایل ندارند پارتنر طرف باشند.نویسنده میگه از طریق روانکاوی مراجعه کننده های زیاد اینجوری به تدریج متوجه شده با فرایند نسبتا فراگیری روبرو است که اسم این پدیده را سندروم مردان نایس (خوب/مهربون) گذاشته.‏نویسنده میگه وقتی از این مردها می پرسی در چه خانواده ای بزرگ شدی؟ و دوران کودکی چطور بوده؟ همه شون میگند خانواده معمولی، کودکی عادی.

خاطره وحشتناکی از برخورد والدین داری؟ نه، چیز خاص متفاوت از بقیه بچه های اون نسل نبوده، پدر و مادرم معمولی بودند.

کودکی معمولی و خوبی داشتم.‏میگه این مردها به دو دسته کلی تقسیم می شند.

۱ – مردان نایس که درونی عمیقا معتقدند آدم بدی هستند

۲- مردان نایس که درونی عمیقا معتقدند آدم خوبی هستند

هر دو از بیرون آدمهای خوب، بی آزار، و مورد احترام به نظر میاند که با کسی درگیر نمیشند و از قوانین قانونی و اجتماعی پیروی می کنند. 

‏گروه اول عمیقا معتقدند آدمهای خوبی نیستند، بچه های بدی بودند، برای پدر و مادرشون دردسر درست کردند. مقصر بسیاری از مشکلات در زندگی اطرافیان هستند، در زندگی کاری و تحصیلی ناموفق بودند. از طریق خوب بودن، سعی می کنند بد بودن خودشون را جبران کنند و سعی می کنند با همه شرایط کنار بیاند.

‏گروه دوم عمیقا معتقدند آدمهای خوب و موفقی هستند. کارنامه تحصیلی و کاری عالی دارند. باعث افتخار خانواده و اطرافیان بودند. با هر شرایطی کنار میاند و سعی می کنند خودشون خوب باشند و گله نکنند. معتقدند از نظر اخلاقی اشکالی ندارند و اشکالی اگر هست کوچک و قابل حل است و درستش می کنند.‏این هم عنوان کتاب و اسم نویسنده و غیره، اگر دوست دارید پیداش کنید و اصلش را بخونید- No More Mr. Nice Guy-

نویسنده معتقده عاملی که سبب شده این سندروم در سده اخیر بیشتر رایج بشه به خاطر شرایط اجتماعی است. میگه پسر بچه ها بر خلاف همیشه در قرن اخیر دیگه توسط پدر و عموها تربیت نمی شوند. در گذشته پسر بچه ها وقت زیادی را کنار پدر و برادر و مردهای دیگه سپری می کردند و از اونها الگو می گرفتند‏در دوره اخیر به خاطر شرایط زندگی معمولا پدرها ساعت بسیاری از روز را دور از خانواده هستند پسر بچه ها عملا تمام سن کودکی و نوجوانی را در کنار مادر و محیط مدرسه سپری می کنند. محیط مدرسه و مهدکودک هم تقریبا بطور کامل در اختیار مربیان زن است پسر بچه ها عملا تا سن بلوغ الگوی مرد ندارند‏این سبب میشه پسربچه ها به جای اینکه کنار مردان بزرگتر باشند و رفتارهای اونها را یاد بگیرند، در کنار مربیان زن باشند و سعی کنند طوری رفتار کنند که رضایت اونها را جلب کنند و این میشه که ویژگی اصلی مردان نایس کسب رضایت دایمی زنان اطرافشان است و احتیاج به تایید دایم از زنان دارند‏میگه این تایید طلبی الزاما جنسی نیست و مراجعه کنندگان مرد متعددی داشته که همجنسگرا بودند ولی همزمان این مشکل تایید طلبی از زنان را داشتند.

به طور ساده داره میگه الگوی این مردها در اینکه مرد ایده آل کیه پدرهاشون نیستند، خواسته مادرهاشون است. اونها مردی هستند که شبیه پدرش نیست‏تا اینجای کار به نظر میاد مشکلی نباید باشه، نسلی پرورش پیدا کرده که الگوش مردان واقعی نسل قبل نبوده، بلکه ایده های مادران و خواهران و معلمهای مدرسه و مهد کودک بوده. مر‌د اینجوری که اتفاقا باید خیلی هم خوب باشه پس چرا در رابطه با زنان دچار مشکل میشند؟‏یه دلیلش تایید طلبی دایمی است. مردان نایس بطور دایم به زن‌های زندگی شون گیر میدند که مطمین باشند حالش خوبه و خوشحاله. چون فکر می کنند اگر اینجور نباشه رابطه شون دچار مشکل شده. Happy wife, happy life

در حالی که زنان هم مثل هر انسان دیگه ای حال خوب و بد دارند و بودن در حال بد الزاما فاجعه نیست. اما این مردها به زن فرصت نمیدند و هرکاری می کنند که طرف سریع از اون حال در بیاد. جوری که انگار زن را مجبور می کنند که خوب باش.‏یه بخش دیگه این است که توجه دایمی و فراهم کردن شرایط و وسایل مورد نیاز زن مجانی نیست. در واقع این مردها در ذهن خودشون برای رابطه قرارداد نانوشته ای قایل هستند. من دوستت دارم، مواظب تو هستم، برات شرایط را فراهم می کنم. در عوض: تو هم دوستم داری، مواظبمی، باهام سکس می کنی.‏تفاوت این مردان نایس با مردان عادی غیر نایس در چیه؟ اینکه اون مردها اول به خودشون توجه می کردند. اول هدف باید این باشه که خود مرد حالش خوبه، به خودش رسیده. بعد توجه اش به زن و بچه اش بی منت است و بی انتظار بازگشت. توجه اش از روی نیاز نیست، از بی نیازی است.‏اگر زن چند ساعت و چند روز حوصله نداره، برخلاف مردهای نایس که کار دیگه ای جز توجه و گیر دادن به زن ندارند و همزمان فکر می کنند زندگی شون از هم پاشیده، اون مرد میره برای خودش وقت می گذرونه و سرش گرم کار خودشه و همزمان اعتماد به نفس داره که مشکلی نیست و همه چیز زندگی رو به راه است.

‏نویسنده در ادامه میگه این مردان نایس معمولا با مردهای دیگه رابطه چندانی ندارند و دوستان صمیمی مرد زیادی ندارند. رابطه شون معمولا خلاصه میشه در چند رابطه محدود با دوستی و بعد زنان زندگی شون، مادر و همسر و .. .‏چرا این مردان نایس بطور دایم به زنان زندگی شون توجه می کنند و دایم همه وقتشون را با اونها سپری می کنند؟

نویسنده معتقده به خاطر اینکه ترس از تنهایی دارند و ترس ترک شدن. معمولا علیرغم اینکه میگند زندگی معمولی داشتند، اما زندگی شون معمولی و بی مشکل نبوده و تجربه ترک شدن دارند.‏برای همین انگیزه اصلی‌شون از رابطه عشق نیست، فرار از تنهایی است. همین ترس دایمی مخفی در وجودشون که معمولا اصلا متوجه اش نیستند سبب میشه که علی رغم ظاهر نایسی که دارند چندان آدمها نایسی نباشند. نویسنده میگه این مردها استاد پنهانکاری و ماستمالی هستند.

‏نویسنده در جای جای کتاب خودش را از این مردها استثنا نمی کنه و میگه خودش مرد نایسی بوده که در حین روانکاوی بیمارانش متوجه مشکل خودش هم شده، برای همین از زندگی خودش هم مثال زیاد می زنه. یک مثال جالبش اینه که پسرش در حین بازی میز آشپزخونه را سوراخ کرد، واکنش پسر چی بود؟‏پسر بچه رفت مادرش را صدا زد، بهش گفت در حین بازی میز را سوراخ کرده. مادرش دعواش کرد، پسر عذرخواهی کرد و بعد هم میز تعمیر شد.

میگه در حین دیدن این جریان متوجه شد که اگر خودش بود و میز را سوراخ می کرد، در اولین گام سعی می کرد جوری ماستمالی کنه و درستش کنه. اگر نشد از محل دور بشه‏در نهایت هر کاری را انجام بده که مجبور نشه بره پیش مادر و همسرش و اعتراف کنه به خطایی که کرده؟ چرا؟

چون ناخودآگاه می ترسه دیگه دوستش نداشته باشند. ناخودآگاه احساس عدم امنیت دایمی داره. اینکه اگر دوستش دارند به خاطر رفتارشه، اگر رفتار غلطی انجام بده دیگه دوستش نخواهند داشت.

‏میگه رفتار بالغانه وقتی که خطایی انجام میدیم این است که اشتباه را بپذیریم، مسولیتش را قبول کنیم و پای خسارت دادنش بایستیم. همزمان ترس از این نداشته باشیم که دیگه دوستمون ندارند.

اطرافیان ما را به خاطر خودمون دوست دارند، نه یک رفتار خاص، نه به خاطر کسب افتخارات و ...‏نویسنده میگه مردان نایس در اجتماع به مردان تفلون هم شناخته می شوند. چرا تفلون؟ برای اینکه به شدت مواظب هستند هیچ انگی بهشون نچسبه، جوری رفتار کنند که هیچ کس نتونه هیچ گیری بهشون بده، در خیال خودشون این روش اوج زرنگیشون هست.

مشکل چیه؟ هیچ کسی دلش هم به تفلون نمی چسبه.‏در واقع با این روش که خیلی محافظه کار رفتار می کنند و هیچ بخشی از احساسات و هیجانات روحی شون را در معرض دیگران قرار نمی دند، فکر می کنند هوشیارانه رفتار می کنند و دیگران فکر می کنند طرف چه آدم بی اشکالی است.

برداشت دیگران چیه؟ طرف یه ریگی به کفشش هست و قابل اعتماد نیست.‏توصیفات نویسنده از اینکه چطور مواظب هستند که کسی ذات واقعی شون را نشناسه و در موقعیتهای مختلف فرار می کنند از اظهار وجود خودشون در جمع را اگر بخوام تصویری توصیف کنم، میشه مرد کت و شلوار پوشی که در ساحل دریا جوری راه میره که حتی یک قطره آب به کفشش نخوره و لکه ای شن به لباسش‏راه حل درمانی پیشنهادی چیه؟ یک دوست همجنس ( نه از جنس مخالف و نه پارتنر) معتمد پیدا کنید. ذره ذره خود واقعی تون را براش آشکار کنید. و ذره ذره از ترس‌هاتون بگید و از چیزهای که مخفی کردید که خودتون هم جرات ندارید راجع بهش حرف بزنید، حرف بزنید و خودتون را رها کنید.‏بطور تصویری اگر بخوام توصیف کنم، حرفش اینه اون کت و شلوار و کفش واکس زده را در بیارید کم کم پاهاتون را خیس کنید و نترسید اگر شن و ماسه به لباستون نشست، به این فکر کنید که در دریا شنا می کنند. نه اینکه دور بایستند تا تر نشند.

‏حالا که خوابم نمی بره یک تکه دیگه از خلاصه کتاب را بنویسم.

این مردان نایس موقع انتخاب همسر/پارتنر سراغ چه کسانی میرند؟‌ نویسنده میگه میرند سراغ آدمهای که مشکل دارند. نویسنده میگه اینها نمیرند دنبال آدمهای مستقل و قوی. بلکه میرند دنبال آدمهای که یه گرفت و گیری دارند.‏در ادامه با مثال سعی می کنه توضیح بده منظورش چیه. مثال می زنه از یک مراجعه کنندگانش که پارتنرهاش یکی شون مشکل کار داشت و این در نقش منجی وارد شده. یکی شون مشکل ویزا داشت که این براش سوال بود چرا برای ویزای اقامت قانونی دایمی اقدام نمی کنه و در نهایت می فهمه که طرف ایدز داره‏و نویسنده در ادامه راجع به مثلث قربانی کارپمن حرف می زنه که سه ضلع داره آزارگر – قربانی و در نهایت ناجی. در واقع پارتنر این مردان نایس ضلع دیگری از مثلث یک رابطه معیوب است.

تا اینجا باشه بعد یک کم دوباره و سه باره بخونم بهتر بفهمم. خلاصه اش را می نویسم.‏برای توضیح ادامه کتاب اجازه بدید از یک مثالی استفاده کنیم که بخشی را از یکی از داستانهای کتاب گرفتم صرفا اسمها را یادم نیست و عوضش کردم به اسمهای ایرانی که شاید ملموس تر باشه.‏آقا رضا شوهر ملیکا خانم است. میلکا خانم هر روز که از سرکار برمی گرده خونه شروع می کنه از زمین و زمان و کار و همکارها و فامیل و دوست و آشنا و خانواده اش حرف می زنه و از دست همه عصبانی است و باهاشون مشکل داره. با رییسش در اداره اش دعواش شده. همکارش اذیتش می کنه و خانواده اش ...‏آقا رضا خیلی صبور حرفهاش را می شنوه و راهنماییش می کنه. جاهایی بهش پیشنهاد میده که اصلا فلان کار را خودش برای ملیکا انجام میده و دایما مشغول شنیدن غرغرهای ملیکا است و حل کردن مشکلات.‏رضا ولی از این وضع راضی نیست. خسته شده و دیگه نمی کشه. هر دفعه سعی می کنه در مشکلات پیش آمده برای ملیکا مداخله کنه تا شاید دیگه مشکلات حل بشه و تمام بشه. اما تمام نمیشه. رضا یه روزی دیگه صبرش تمام میشه. ملیکا که داره حرف می زنه عصبانی میشه و هر چی تو دلش هست با خشم به ملیکا میگه‏ملیکا عصبانی میشه. با هم دعواشون میشه. ملیکا گریه می کنه. قهر می کنه و فردا صبح در اداره میره پیش همکارش با اون درد و دل می کنه و از رضا شوهرش که مرد بداخلاقی است و باهاش دعوا می کنه و همیشه حوصله نداره گله می کنه و دوستش بهش دلداری میده و راهنمایی می کنه و به حرفهاش گوش میده.‏مثلث کارپمن رابطه سه طرفه ای را توصیف می کنه که یک ضلع رابطه آزارگر قرار داره که داره یک قربانی را آزار میده. بعد یک ناجی وارد میشه و از قربانی حمایت می کنه.

در این ماجرا مثلث کارپمن چگونه است؟

اول رابطه آزارگر اطرافیان ملیکا هستند. ملیکا قربانی است و رضا ناجی‏در ادامه رضا در شرایطی قرار گرفته که حالا هر روز حجم زیادی از غرغرها را باید تحمل کنه. در شرایطی قرار داره که اون شرایط را دوست نداره ولی گرفتار شده. در اینجا رضا قربانی است. ملیکا آزارگر

در نهایت رضا صبرش تمام میشه و عصبانیتش را بروز میده. رضا آزارگر و ملیکا قربانی است.‏نکته جالب اینجا است که رضا ناجی – قربانی و آزارگر میشه.

مشکل اصلی رابطه معیوب که توسط مثلث کارپمن تشریح میشه دقیقا همینجا است. مدل رابطه ناجی قربانی مدل رابطه پایداری نیست در نهایت نقش ها دایم عوض میشه تا فروپاشی.‏رضا مرد نایسی است که از بین زنهای مختلف اتفاقا به زنی علاقه مند میشه که بتونه براش نقش مرد ناجی را بازی کنه. بعد فکر می کنه رابطه فوق العاده ای تا همیشه می تونه داشته باشه. اما مشکل اینجا است که این مدل رابطه پایداری نداره و رضا به تدریج پر از خشم میشه و باطن غیر نایس پیدا می کنه‏برای همین علی رغمی اینکه از بیرون به نظر میاد رابطه ایده الی وجود داره اما رابطه واقعا ایده آل نیست. نه زن از رابطه راضی است و نه مرد. مرد علی رغم اینکه سعی می کنه اعتراض نکنه و نقش آدم خوب را بازی کنه اما به تدریج بی حوصله و خسته و بی انرژی است.‏مرد نایس این کارها را مجانی برای شریکش انجام نمیده. اگر چه هیچ وقت مستقیم نمیگه و عادت نداره که حرف دلش را مستقیم و بی پرده پوشی بزنه. اما انتظارش این است که حالا که من اینقدر نایس هستم و هوای تو را دارم و پای حرفهات می نشینم و ناجی هستم تو هم باید برام الان و بعدها جبران کنی.‏برای همین فکر می کنه اگر روزی بی حوصله است زن باید تحمل کنه. ما به ازای این همه خوب بودنش زن باید باهاش هر وقت خواست رابطه جنسی داشته باشه و اگر جایی خوب نبود تحملش کنه و اگر زن اینکارها را نکنه ناراحت میشه. چون اون قرارداد نانوشته برای خودش خیلی واضح است. اما برای زن اینطور نیست‏راه حلی که کتاب پیشنهاد میده چیه؟

آقا رضا میره پیش روانشناس و مشکلش را میگه. روانشناس بهش میگه دوست نداری ملیکا خونه که میاد از کارش غرغر کنه؟‌ میگه نه.

بهش میگه پس چرا تشویقش می کنی؟‌ رضا میگه تشویقش نمی کنم. میگه تشویق دیگه مگه چیه؟ به حرفهاش که گوش می کنی. توجه که نشون میدی.‏وقتی ملیکا هر وقت مشکل داره تو میایی و توجه نشون میدی و وسط ماجرا هستی. ناخوداگاه داری این رفتارش را تشویق می کنی. ملیکا عادت می کنه که از این طریق توجه تو را داشته باشه.

تو اگر چیزی را دوست نداری نباید بهش توجه کنی. نه باید بهش واکنش تند نشون بدی و دعوا کنی. نه توجه و راه حل.‏فردا ملیکا میاد خونه. شروع می کنه تعریف کردن که سرکار با همکارش دعواش شده. رضا برخلاف همیشه پایه شنیدن نیست. توجه زیادی نشون نمیده. ملیکا می فهمه. ناراحت میشه. اصلا دیگه حرف نمی زنه.

رضا می ترسه. می دونه الان یه مشکلی پیش میاد.

ملیکا مشغول کار میشه. حالت نیمه قهر.

رضا می ترسه.‏مشکل اصلی و ریشه ای رضا همین ترس است. رضا احتیاج به تایید داره. احساس می کنه یه اتفاقی بدی خواهد افتاد و می ترسه. اما به ترسش غلبه می کنه و به توصیه روانشناس گوش میده و کاری نمی کنه.

ملیکا شب با حالت قهر می خوابه و البته از سکس هم خبری نیست.‏فردا صبح موقع رفتن به سرکار رضا با محبت میره ملیکا را بوس می کنه. ملیکا بهش محل نمیده و میره. رضا می دونه که دیگه این ماجرا شبیه ماجراهای قبلی نیست.

غروب ملیکا از سرکار برمی گرده. برخلاف تصور ملیکا خوش اخلاق و با حوصله است و دیگه قهر نیست و میگه مشکلش با همکارش را حل کرده.‏رضا دیگه طاقت نمیاره و می بینه حالا که امکانش هست سریع اعتراف می کنه که چقدر دیشب دلش می خواسته که کمک کنه و بیاد وسط. اما روانشناس بهش گفته نه. و چقدر برای رضا دیشب سخت بوده. چقدر قبل خواب سختش بوده که دیده ملیکا ناراحته و فردا صبحش هم همینطور.‏بعد ملیکا بهش میگه اما من احتیاج به این ندارم که تو بیایی و مشکلات من را حل کنی! من خودم از پس مشکلاتم برمیام. من صرفا می خواستم با یکی حرف بزنم. دیشب فکرم مشغول بود که چه کار کنم با همکارم و امروز خودم راه حلش را پیدا کردم و مشکل را حل کردم.‏رضا علیرغم اینکه فکر می کنه ناجی است اما واقعا مشکل اصلیش این است که نقش ناجی داشتن بهش کمک می کنه که ترسهای خودش را نبینه برای همین با وجود اینکه از این نقش ناراضی است اما این نقشی است که دایم در روابط مختلف بهش پناه می بره.

‏نویسنده میگه زنها در رابطه دو طرفه آدمی که بشه بهش تکیه کرد براشون ارزشمنده. اما مرد نایس اون آدم قابل تکیه نیست. درسته که ظاهرش خیلی قابل اتکا است و خودش فکر می کنه مرد قابل اتکایی است و همیشه هست و وفاداره و مردایده آلی است ولی این حس به زن منتقل نمیشه. چرا؟‏چون اونجایی که مرد چیزی که زن می خواسته بهش نداده و زن واکنش نشون داده و عصبانی است می فهمه که مرد ترسیده. از مرد حس اعتماد به نفس را نمی گیره و بعد در ناخوادگاه حس می کنه که این مردی که از خود من می ترسه چطور من قراره بهش تکیه کنم؟‏توصیه کتاب برای تغییر مردان نایس یک سری مجموعه توصیه است که کمک می کنه مرد نایس به شرمهای درونی و ترسهاش غلبه کنه.

توصیه اصلی این است که با مردهای دیگه وقت بگذرونید. برنامه های خودتون را داشته باشید. همه برنامه هاتون خلاصه نشه با رابطه با زن رابطه.‏با دوستها مسابقه ورزشی برو. کارهایی را پیدا کن که دوست داری و برای خودت هم زندگی داشته باشه. همه زندگیت را خلاصه نکن در شریک رابطه ات. برای برنامه ریزی مسافرت و کارها دایم دهنت به طرف مقابل نباشه. برای خودت نظر مستقل داشته باش. اون نظر نداشتن نشانه انعطاف نیست نشانه وادادگی است.‏میگه شک نداشته باش که وقتی اینکارها را انجام میدی طرف مقابل رابطه ات واکنش نشون میده و واکنشش از جنس این نیست که تاییدت کنه. احتمالا بهت حمله می کنه. ته ماجرا اینجا است که باید از شر این اعتیادت به تایید دایم دیگران خلاص بشی و مستقل بشی و نظر و علاقه خودت را داشته باشی.

‏میگه اما در نهایت باید که یاد بگیری که مستقل باشی و یاد بگیری که رابطه ای داشته باشی که شکل رابطه ات به صورت ناجی و قربانی نیست و رابطه دو آدم مستقل است که هر دو از پس کارهای خودشون برمیاند و کنار هم هستند نه برای اینکه یکی ناجی دیگری باشه چون از کنار هم بودن لذت می برند.‏هزینه این یادگیری گاهی از دست دادن رابطه معیوبی است که گرفتارشی و فکر می کنی که بسیار چیز با ارزشی است و جرات ترکش را نداری. گاهی هم رابطه بدون از بین رفتن می تونه درست بشه ولی قدم اول غلبه بر ترس هست و جرات اینکه از دستش بدی.‏کتاب مثالهای دیگری هم داره که توضیح میده رابطه مرد نایس معمولا با مادرش هم رابطه معیوبی است و معمولا دوست دخترها و زنهای مردان نایس همیشه با مادر مرد مشکل دارند و معتقدند که روی مرد خیلی کنترل داره و مرد معتقده که اصلا اینطور نیست و هیچ کنترلی نداره.‏کتاب یک فصل هم راجع به سکس بحث کرده و اینکه رابطه جنسی مرد نایس چطوری است و چه مشکلاتی وجود داره. ولی تویتر چون متخصص امور جنسی زیاد است و هر چی بگی شر میشه. نویسنده غلط کرد چیزی گفت. همین جا خلاصه را تمام کنم خیلی طولانی نشه.

پایان