دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

یادداشت هجدهم

 

 بیماری گوارشی داشتم ، حالم خوش نبود ، کارم به بیمارستان کشید، سرم و مخلفات ، ضعف بود و سرگیجه ، دو بینی ، یک دقیقه هم نمی تونستم سر پا بایستم

خبر نداشت ، بعد که بهش گفتم ، هر چند ساعت تماس گرفت، کلی قربون صدقه رفت، عادت ندارم ، نه اینکه ایراد بدونم و بگین چرا ناشکری میکنی، باورم نمی شه خب ، کسی اینجوری باهام رفتار نکرده ، زمان ازدواج قبلی که عین سنگ پای قزوین بودم، یادم نمیاد مریضی سخت گرفتم شاید فقط سرماخوردگی ، اما در کل کسی نازم رو نمی کشید، بعدش هم که حیف نون بود اصلا براش مهم نبود مردم یا زنده- هنوز یادم هست ، روز آخری حالم خیلی بد بود و سرما خورده بودم ، براش مهم نبود با اون حالم چی شدم و کجا رفتم- اما ارنست... انقدر دردت به جونم و نبینم مریضیتو  و ... گفت که حالم داشت بد می شد ، نمی دونستم چی باید در جواب بگم اصلا، سردرگم شده بودم، تعارف تیکه پاره می کردم؟ اصلا جاش بود؟ یا ...

 کلا فقط می شنیدم ، به نظرم حتی لذت هم نمی بردم از شنیدن حرفهاش، عین آلیس تو سرزمین عجایب شده بودم، تو فیلمها دیدین یه آدم از دنیای پارینه سنگی یا مثلا بعد سالها زندگی تو کوه و جنگل بدون دیدن آدمها اومده به دنیای مدرن امروزی، چطوری با هر چیز نماد زندگی امروزی برخورد می کنه؟ قشنگ همون حالت رو داشتم، معذب بودم و کلافه، با ترس این حرفها رو گوش می کردم ، تو هر بار تماسش همین وضع بود

این شد که هنوز حالم خوب نشده ولی بهش گفتم خوب شدم که نخواد قربون صدقه بره ، شاید اگر از پشت تلفن نبود یه کم بهتر می تونستم واقعی بودن این جملات رو لمس کنم

...

ارنست خوبه ، دیروز رفت بخیه ها رو کشید، قراره چند روز دیگه هم بره خونه مادرش تا آخر تعطیلات فکر کنم پیششون بمونه، گفتم دخترت هم میاد؟ گفت نه - اتفاقا دو شب پیش اونم حالش بد شد و کارش کشید به بیمارستان ، دقیقا انگار مشکل منو دشته، حالش رو از ارنست پرسیدم و گفت خوبه- خیلی از دخترش برام حرف نمی زنه ، چند بار هم ازش سوال کردم چرا؟ به نظرم قاعدتا پدرها از بچه هاشون باید زیاد حرف بزنن، یا مراعات منو می کنه یا اونقدرها به هم نزدیک نیستن، گرچه ارنست می گه نه رابطمون خوبه حتی این مدت به نقل از ارنست ، کارهاشو اون می کرده و براش سوپ می پخته و داروهاشو می داده و ... 

اتفاق خاصی جز مهمون داری اینجا نیست

همه خورد و ریزهای پس اندازهامو جمع کردم سپرده آرمان بانک شهر باز کردم - اون طلبی که از گلامپی داشتم که نداد، اصلا هم عین خیالش نیست و راست راست هم جلوم راه میره بدون اینکه به روی خودش بیاره ، به نظرم باید کلا فراموشش کنم ، اداره هم که قربونم بره طبق معمول پرداخت نکرده ، در جریان بود ، بهش گفتم رفتم دنبال این موضوع و بعد به شوخی گفتم حالا دیگه من موندم و پنج تا تک هزارتومنی تا زمانی که یا سود سپرده اون بانکم بیاد یا اداره پرداخت کنه ، گفت شماره حساب بده برات واریز کنم، باز از من انکار بود و از اون اصرار و تکرار این جمله که تو زن منی چرا با من تعارف داری

یه جا گفت امان از دست این عزت نفس تو، از دستت دق می کنم آخر

من : چرا؟

اون :  تو مغروری و کله شق

با خودم گفتم واقعا چرا من اینقدر مغرورم؟- پس زمینه ذهنم چیزهایی داشت میومد بالا، روندمشون عقب، میخواستم رو خودم تمرکز کنم

یه کم بعد تو ادامه مکالمه بهش گفتم خیلی دلم میخواد مثل بقیه زنها باشم ولی دست خودم نیست نمی تونم - منظورم از لحاظ بیان کردن نیازها بود-

گفت خب تو مغروری ...

بعد اضافه کرد البته از نوع خوبش

- خیلی سریع ذهنم رفت روی ماجرای بحثها و درگیریهای پیش، چقدر این مغرور بودن رو بد می دونست و یقه منو بابتش چسبیده بود ، اما الان چون خواسته مالی ازش نمی کنم شد مغرور از نوع خوب؟ - همینها بود که داشت از پس زمینه ذهنم میومد بالا و میخواستم برونمش عقب ولی بالاخره اومد جلو دیدم-

در حالیکه بغض کرده بودم نوشتم یعنی بقیه زنها غرور ندارن؟

نوشت نمی دونم اما تو متفاوتی، اون سری جونم اومد بالا تا بذاری کمکت کنم - ماجرای پایان نامه رو میگفت-

جواب دادم اما بعدش قبول نکردی من برگردونم 

مکالمه ادامه داشت، حتی واقعا گفتم باشه شماره حساب بهت می دم اما چیزی برام واریز نکن ، فقط میخوام داشته باشی واسه یه زمانی یهو شاید واسه یه چیزی لازم شد، اونم گفت باشه قول بده بفرستی، بعدش هم گفت من از ته دلم گفتم که برات پول بفرستم،  اما همون لحظه هم که نوشتم واقعا قصدش رو نداشتم ، اصلا نمی دونم چرا گفتم می فرستم ، و تا همین امروز که سه روز از اون حرفها گذشته هم شماره حساب رو نفرستادم اونم هیچی نگفته

ذهنم قفل کرده رو اون تیکه بالا که بولد کردم، یه جورایی تو ذهنم زنگ هشداره ، این یعنی اگر یه روزی مثل بقیه زنها ازش تقاضای مالی داشته باشم، اون تفاوت و اون غرور کلا از بین میره و دیگه تو نظرش هیچ محسوب میشم؟ من فقط از این لحاظ متفاوتم که از هیچ مردی تقاضای مالی ندارم؟ همه هزینه هامو خودم هندل می کنم؟ البته گفتم که گفته بود از ته دلم گفتم ، ولی دلم راضی نمی شه . همش حس می کنم اگر به مرد بگی هزینه هامو تقبل کن به عنوان یه انگل نگاهت می کنه حتی اگر بهت نگه.

خیلی دلم میخواد بتونم عادی باشم، مثل همه ، راحت به کسی که شوهرمه بگم پول لازم دارم- در کل می دونین که چقدر تاکید دارم روی اینکه اگر هم قراره یه زن از لحاظ مالی به شوهرش متکی باشه اون مرد نباید اجازه بده زن عنوان کنه و همیشه خودش باید به اندازه لازم پول در اختیار زن قرار بده ، مثلا همیشه سر ماه میزان لازم رو به حسابش واریز کنه یا براش بذاره رو میز، حتی اینکه بپرسه پول لازم داری رو هم مناسب نمی دونم، فکر میکنم یه زن هرگز نباید مجبور بشه بگه پول می خوام-

اینکه همه میگن مرد باید نیازهای زن رو براورده کنه تا احساس مسئولیت کنه یه طرف این افکار خودم یه طرف ، با خودم میگم اگر بهش نگی نباید خودش احساس مسئولیت کنه؟ زنها همیشه باید عنوان کنن؟ چطوره آقایون متوقعن که نیازهاشون بی گفتنی از طرف زن احساس بشه ، و زن انگار موجودیه که اتوماتیک باید توانایی تشخیص همه جور نیازشون رو داشته باشه - از نیاز مالی فاکتور بگیریم چون خیلی وقتها خانم شاغل نیست و درآمدی نداره- ولی نوبت زن که میشه ، زن باید حتما عنوان کنه؟

خنده دار اینه که در مورد عنوان کردن نیاز عاطفی راحتتر بیان می کنم تا نیازی که مربوط به مسائل مالی باشه

** پ.ن

1-چون اون اخلاق منو تو این موضوع میدونه اولا خودش باید بدون گفتن به من به فکر موضوع باشه، ثانیا باز هم تو ذهنم بازدارندگی بیشتری هست که چون اخلاقمو میدونه که اینقدر از اتکای مالی - و به خصوص به شکل عنوان خواسته- فرار می کنم، یهویی یه روز بخوام رویه عوض کنم و تا حدی یا نه به طورکل  متکی بشم احتمال خیلی زیادی هست نسبت بهم دید منفی پیدا کنه، مثلا با خودش بگه این که قبلا اونجوری بود حالا چطور این طوری شد؟ همینها مثل خوره واسه غرورمه-شاید قصاص قبل از جنایت به نظر بیاد، من فقط دارم افکار خودمو میگم، تا امتحان نکنم نمیشه گفت برخوردش چطوری خواهد بود، و مشکل همینه که من جرات نمی کنم امتحان کنم-

دوست دارم یه زن باشم با همون فکر و مشغله های بقیه، یه زندگی عادی داشته باشم مثل همون بقیه.... ولی نمیتونم

ولی متاسفم که باید بگم شوهر رو اینجوری تو مغزم شکل "دادن" و "دادم"-باجمع بندی از زندگی خودم و بقیه- که فقط یک طرفه باید سرویس بدی بدون توقع از اینکه اون هم وظیفه ای داره،  پای مسایل خودم بیاد وسط بلافاصله ذهنم خودمو تنها میبینه برای حل و فصل کردن و سر و سامون دادن

خدایی هست، زمان درگیری پایان نامم، ارنست واقعا پشتیبانیم کرد از همه لحاظ، اما وقتی خوب به اون شرایط فکر می کنم میبینم اون زمان اونقدر آسیب پذیر شده بودم که بهش اجازه این کار رو دادم، نتیجه اینکه مواقع عادی کل وجودم جلو این حمایتها رو میگیره

2-در مقابل این همه قربون صدقه ای که رفته ، امروز داشت می گفت وقتی مریض بودم تو خیلی لوسم کردی، قربون صدقه م رفتی ، ولی واقعا من مثل اون نبودم، اون جوری که اون قربون صدقه م میرفت مدل خانمها بود ، اما من برعکس ، مردونه رفتار کردم ، خیلی نگرانش بودم ، مدام توصیه های مختلف می کردم برای مراقبت از خودش ، احوالش رو می گرفتم ، اما این همه دردت به جونم و ...؟ نه از این مدل  جمله ها نگفتم ، چقدر من عوض شدم ! و وقتی با این مدل اتفاقات متوجه تغییرات منفی و این همه بسته شدنم می شم و یادم میاد کی باعثش بوده ،  هم خشمگین می شم هم غصه دار هم پشیمون... هزار تا حس بد میاد سراغم که من الان نباید این باشم، کاش اینقدر با هم وقت گذروندنمون با فاصله و کم مدت نمی شد، شاید زودتر می تونستم اون همه حس خفته رو برگردونم 

اعصابم خورده

نظرات 3 + ارسال نظر
منصوره سه‌شنبه 8 فروردین 1396 ساعت 01:16

"....چقدر تاکید دارم روی اینکه اگر هم قراره یه زن از لحاظ مالی به شوهرش متکی باشه اون مرد نباید اجازه بده زن عنوان کنه و همیشه خودش باید به اندازه لازم پول در اختیار زن قرار بده ..." اسکارلت جان کاملا با ایده ات موافقم....یاد یکی از خاطرات دکترهولاکویی افتادم ، دکتر میگفت سالها پیش زن و شوهری برای مشاوره طلاق به آفیسم اومدن ، هرچه بررسی کردم دیدم هیچ مشکل بزرگ و قابل توحهی ندارن و هم این که خانم اصرار زیادی برای جدایی داشت در حالیکه آقا التماس و خواهش که خانم جدا نشه ....دکتر میگفت همین طور که داشتم سالهای زندگی آنها را بررسی میکردم متوجه شدم که سه سال قبل یه روز خانم به آقا میگه امروز میخوام برم خرید و پول کم دارم و آقا با وجود آنکه پول مورد نیاز خانم را تقدیم میکنه اما بلافاصله میگه پولی که هفته قبل دادم را به این زودی تموم کردی ؟؟!!... دکتر هولاکویی میگفت گاهی به خاطر حرفی به ظاهر چنین ساده ، همسرتان دچار خونریزی روانی و در نتیجه مرگ روانی میشه و رابطه می میره...
اسکارلت جان اتفاقا دکتر هولاکویی هم دقیقا حرف شما را میزد که مرد بدون اینکه خانم نیاز مالی را به زبان بیاره باید هر ماه به حسابش پول واریز کنه یا روی میز بزاره بدون هیچ حرف یا منتی
راستی عزیزم این حال بدی که تجربه کردی و بیمارستان بستری شدی ، بسیار شایع شده و خیلی ها را گرفتار کرده.... امیدوارم هرچه زودتر بهتر بشی

تنها کسی که دور و برم داره این کار رو انجام میده فردیه- داداشم- بانو هیچوقت لب باز نمی کنه، البته یه مدل مدرنش رو هم داریم از فتنه ، که پول تو جیب شوهرش نمی ذاره ، هر چی هست و نیست رو ازش می گیره، بعد اگر حرف بیفته یه جوری رفتار می کنه انگار تو خونه کنیزه و عبده و عبید، ما هم کلا کوریم و نمی بینیم کی سوار کی شده و داره می رونه، این خانواده کلا عادت به سیاه نمایی دارن ، یا ادا در میارن که مریضن، یا خودشونو کلفت شوهر جا می زنن در حالیکه کاملا برعکسه

Afsoon دوشنبه 7 فروردین 1396 ساعت 17:27

سلام سال نو مبارک اینجوری هم نیست عزیزم بخاطر تجربیات بدت حساس شدی چون وقتی تو زندگی قرار بگیری. وقت و بی وقت باید خرج کنی و گفتن یا نگفتن هم فرقی نمیکنه چون انقد مشغله تو زندگی به وجود میاد که جایی برای دلخوری نمیمونه، انقد که تو حساسی به این غلیظی تو زندگی واقعی نیست شاید گاهی بحث پیش بیاد ولی زیاد مهم نیست مخصوصا وقتی بچه داشته باشی کتاب بخواد مداد بخواد شهریه بخواد لباس بخواد هوس پیتزا کنه این وسط خودت آرایشگاه بخوای بری یا یه چیزی تو خیابون دیدی برا خودت بخری. من قبلا کارمند بودم و الان خانه دار زیاد فرقی نمیکنه بنظرم الان بهترم شده از نظر مالی

سلام عزیزم سال نو تو هم مبارک
مخارج بچه به کنار، اون برای خودم نیست که نگرانش باشم، منظورم هر یک ریالیه که بخواد برای خودم خرج بشه

مرمر دوشنبه 7 فروردین 1396 ساعت 15:32

حرف دل منو زدی اسکارلت, چرا مردها نیازهای زنها رو انقدر ناچیز میدونن و به خودشون اجازه نمیدن که زنها رو بفهمن و روی نیازهاشون فوکوس کنن؟؟ عزیزم نترس و احساس خطر نکن مردها همینکه پول ازشون نخوای میشی فرشته و زن زندگی...

همون میشه احساس خطر، توقعم این نیست اخه. مرد باید جوری باشه این دید رو نداشته باشه. حالا جالب اینجاست اون میدونه اخلاقم چیه، برام بدتره، یه زمان اگر بخوام دیدم رو اصلاح کنم و از لحاظ مالی بهش متکی بشم برداشتش چی میشه اونوقت؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.