دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

یادداشت بیست و دوم

 

 سرمای بدی خوردم ،تا دیروز که همش تو تخت بودم و هیچ کاری نمی تونستم انجام بدم ،امروز حالم بهتره

در مورد مساله سرطان سینه، فکر کنم چون قسمتهای وبلاگ اولم که از بلاگفا به باد رفت دیگه در دسترس نیست ، از توده تخمدانم و مشکلاتی که داشتم چیزی نمی دونین، ترس و ناراحتی من از اینکه احتمالا سرطان سینه باشه ، بابت همون ماجراست

با یکی از آشناها که مامایی خونده یه مشورتی کردم- اومده بودن اینجا- دست زد  و معاینه سرسری ای کرد و گفت نباید توده سرطانی باشه، احتمالا یا فشار زیادی اومده و یا غدد لنفاوی تحریک شدن- اون مثل خودم اصلا نمی تونست بفهمه چه جور فشاری میتونه دردی به این شکل به وجود بیاره، چطور این همه سال من یک بار تو خوابیدن چنین پوزیشنی نداشتم که این اتفاق برام بیفته ؟ و الان دو بار پشت هم ؟

گفت ماموگرافی و معاینه برم! حوصله چک و چونه زدن باهاش رو نداشتم گفتم باشه، گرچه الان تیرکشیدن ها کلا متوقف شده ، فقط درد دارم که اونم یک مقداری کمتر شده- ارنست دیروز پرسید حالم رو ، منظورش مشخصا درد سینه بود، گفتم بهترم ،یاداوری کرد باید برم دکتر و ...، با اون هم چونه نزدم، گفتم باشه

فعلا که یه پروژه دستمه باید انجامش بدم ، بعدش شاید برم

اتفاق خاصی تو خونه نیفتاده

ارنست هم دیگه اوضاعش مرتبه ، فقط تا چند ماه نباید زیاد سر پا باشه ، فشار نباید بیاره و ... خلاصه توصیه های دوره نقاهت

تو هفته پیش دوباره ماجرای شماره حساب یادش اومد گفت بده ، باز گفتم باشه و ندادم ، پریروز نمی دونم چی شد یهو به شوخی گفتم خب آقا تو که از کادو روز زن و ولنتاین و عیدی و همه چیز در رفتی-بیشتر منظورم این بود که نبودی پیشم- با ناراحتی و خیلی جدی گفت من که هی بهت می گم تو شماره حسابتو نمی دی ، میگی باید خودت باشی و ...، حالا من نتونستم تو اون روزا خودم حضور داشته باشم ، ولی یه وظایفی دارم که خودم بهشون واقفم و باید انجامش بدم ولی تو نمیذاری، خودتو با من یکی نمی دونی من رو از خودت به حساب نمیاری و ...

گفتم دارم شوخی می کنم باهات ، اصلا جدی نگفتم ، ولی اون هی ادامه داد، گفتم این جور که تو داری حرف می زنی انگار تو گلوت قلمبه شده بوده ، حوصله دعوا ندارم ، فکر کنم شماره حساب رو بهت بدم خطر کمتری برام داشته باشه، حوصله دعوا و مرافعه باهات رو ندارم

قبلا بهش گفته بودم اگر هم شماره حساب بدم فقط واسه اینه که داشته باشه نه اینکه باید چیزی به حسابم بریزه

پریشب آخر شب دیگه شماره رو بهش دادم ، دیروز صبح باهام تماس گرفت ، یک ربعی صحبت کردیم ، بعدش دیدم پیام واریز مبلغ از بانک اومد، مبلغ زیادی بود ، فوری شستم خبردار شد که کار خودشه ، زنگ زدم گفتم چرا این کار رو کردی؟ من که بهت گفته بودم قرار نیست چیزی واریز کنی، شماره کارتت رو بده ، گفت این واسه همون کادوهاست ، میخوای برگشت بزنی؟

شماره کارت رو نداد دوباره

مدام تو فکرش میرم ولی سعی می کنم که بزنمش ته ذهنم ، میخوام باهاش کنار بیام و بگم خب به قول خودش وظیفه ایه که باید انجام بده و دوباره برمیگردم سر غرور خودم و ...

به جبران روزهای عید که نمی تونست ، الان هر روز تماس می گیره ، چیزی بهش نگفتم ولی الان جای خودشه و فی الواقع جبران اون مدت رو نمی کنه!

نظرات 3 + ارسال نظر
امیر چهارشنبه 23 فروردین 1396 ساعت 11:49 http://balot1395.blogfa.com

با سلام
من تا جایی که میدونم معمولا خدای نکرده سرطان تا زمانی که کاملا پیشرفت نکرده باشد درد ندارد و یکی از علائم سرطان داشتن تب است ....
انشاللله که چیزی نیست و خودت هم می تونی در مورد سزطان از اینترنت مطالبی را سرچ کنی و ماموگرافی هم وقت زیادی را نمی گیره و دست رو دست نزار تا کی میخای تو بیم و امید باشی مرگ یه بار و شیون هم یک بار ....

سرچ کردم ، نه میتونم بگم هست ، نه میتونم بگم نیست، باید برم دکتر که حوصله و جرات ندارم

مرمر جمعه 18 فروردین 1396 ساعت 15:36

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توست به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد
جمال صورت و معنی ز امن صحت توست که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد
در این چمن چو درآید خزان به یغمایی رهش به سرو سهی قامت بلند مباد
در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد مجال طعنه بدبین و بدپسند مباد
هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند بر آتش تو بجز جان او سپند مباد
شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد

ممنون عزیزم، همچنین تو و عزیزات

مریم چهارشنبه 16 فروردین 1396 ساعت 23:28

خوب داره به دستت میاره

کاش به دست میاورد، کاش منو از خودم می کشید بیرون که این همه خودمو ازش سوا نبینم ، اون تفاوت سنیمون یه جاهایی بدجور حایل میشه،این حائل رو فقط خودم می بینم و متوجه میشم، شاید چون واسم مساله بوده

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.