دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

یادداشت سی و هشتم

  به شدت دلم تنگه براش-برای دور بودن از همه عالم و راحت باهاش حرف زدن ، کنارش نشستن و ادای یه زوج عادی رو درآوردن-

انگار بیشتر از دو هفته نمی تونم این سوا بودن رو تحمل کنم، هر بار با هم می ریم مسافرت ، بعد از دو هفته دیگه نمی تونم شرایط رو هندل کنم، اوایل با اون همه سودای عاشقی که داشت ولی هفته ای نهایتا دوبار بهم زنگ می زد بیشتر پیامی با هم صحبت می کردیم ، الان اما بیشتر تماس میگیره و کمتر پیام رد و بدل می کنیم ، خیلی عالیه ، چون بهش گفتم اصلا خاطره خوبی ندارم و ترجیح میدم فقط شفاهی صحبت کنیم ، شاید بخاطر همینه داره رعایت می کنه ، شاید هم خودش دلش تنگ میشه!

کادو تولدش رو سه شنبه پیش بهش رسوندم، کلی تشکر کرد و بعد البته کاری رو کرد که احتمالش رو می دادم ، رفته بود سرچ کرده بود حدود قیمتی که پرداختم رو فهمیده بود ! شب که با هم صحبت می کردیم مدام می گفت چرا این همه هزینه کردی؟ من راضی نبودم ، گفتم قرار نیست از این حرفها بزنی ، این کادو تولده ، حالا نه تولد کلا کادوه ، دیگه قیمتش رو که نمی پرسن ، یا نمی رن بگردن قیمتش رو بفهمن ، این کارها رو معمولا جاری یا خواهر شوهر یا مادر شوهر میکنه نه شوهر!مغز صحبتش این بود که حتی یه شاخه گل کافی بوده و مهم این بوده که به یادش بودم، گفتم ولی از نظر من گل کافی نبود! تو ریش تراش نیاز داشتی و من فهمیدم و برات خریدم

گفت اتفاقا مدتیه تو فکر خریدنش هستم ولی در کل خیلی وقته به ژیلت عادت کردم برای همین خیلی دنبال خریدش نبودم، چند شب پیش هم اولین بار باهاش اصلاح کرده بود و عکس برام فرستاد، تو عکس رنگ عسلی چشمهاش کمی تیره تر شده بود اما به موازات اون، هاله دور عنبیه هم تیره تر و کمی به رنگ ابروهای خرماییش نزدیک شده بود، کمی حالت چهره ش با خودش فرق کرده بود ، شاید بخاطر رنگ جگری تیره تیشرتش بود

حالا فکر میکنم گذاشته واسه تولدم پاتک بزنه!

وقتی میگم دلم تنگ شده و پشت گوشی میخنده حرصم میگیره، بعدش میگه منم دلم تنگ شده ها ، ولی این خنده اولش خراب می کنه

یه وقتهایی هم چه اینجا تو خونه نشسته باشم یا مثلا وقتی با هم هستیم و رو به روش نشستم ، یه دفعه انگار شخصیت دومی تو وجودم حلول می کنه و میگه این کیه؟ تو و این آقا چطور با هم بُر خوردین؟ 13 سال بزرگتره ها ، بعد دقیق میشم به این فاصله سنی ، وهم برم میداره- همین سری آخر هم گفتم شب آخر یه بحثی کردیم ، تو حرفهاش بهم گفت من باید مراقبت باشم و مدیریتت کنم ، گفتم من بابا نمیخوام ، تو شوهرمی مثلا، این ادا و اطوارات هم فقط بخاطر همونه که 13 سال بزرگتری ...-

روز آخر که داشتیم اتاق رو تحویل می دادیم ، چمدونش رو مرتب کردم ، لباسهاش رو تا زدم و گذاشتم تو چمدون ، اومد گفت نمیخواد، نکن. اتاق رو چک کرد و من اماده کنار در ایستاده بودم ، اومد دمپایی های حوله ای هتل رو در بیاره کفشهاش رو جلو پاش جفت کردم، بلندم کرد و گفت نکن این کارو، باز قبل از اینکه پیاده بشم و برم خونه و اون هم بره ، دستاش تو دستم بود آوردم بالا دستش رو ببوسم دستش رو کشید و گفت نکن ، این کار رو تو نباید بکنی!

دچار تناقض میشم

هر بار بعد از هر مسافرت تو یه تیکه از اون مسافرت گیر میکنم

مورد دیگه ترسیه که از اتفاقات نامعلوم دارم به این شکل که هم شوهر سابق و هم حیف نون ، یهو بی هیچ دلیلی برام قیافه می گرفتن ، من این سر دنیا اونا اون سر دنیا ، بعد یهویی یه چیزی که اصلا معلوم نبود چیه باعث میشد برام قیافه بگیرن ، شوهر سابق که شروع می کرد داد و بیداد کردن و کار به فضاحت می کشید و بعد که معلوم میشد طبق توهمات خودش باعث دعوا شده، چندین روز اوقات تلخی بود تا این که به این نتیجه می رسید که اشتباه کرده قائله ختم میشد ، حیف نون هم که بهم بی محلی می کرد و اذیت و آزار سادیسم وار و هرچی می گفتم خب چی شده که داری بی محلی میکنی هیچی نداشت بگه ، تازه این آخر ها هم که یاد گرفته بود بهانه الکی می تراشید که این بی محلی هاش منطقی جلوه کنه

در واقع می خوام بگم من مدام فوبیای این رو دارم که وقتی چند ساعته ازش خبری نیست یا وقتی تماس میگیرم و جواب تلفن نمی ده ممکنه باز مثل اون دو تا یه چیزی تو فعل و انفعالات ذهنیش به عنوان یه مرد اتفاق افتاده که از دید خودش حق داره این کارها رو بکنه بدون این که من بدونم چی شده یا حتی بدون توجه به توضیحاتم باز به افکار خودش ادامه بده- البته خودش هم تو اون ماجراهای سابق نمونه هایی مشابه و از نوع دیگه ای رو بروز داده بود-

این ترس همیشه باهامه ، همیشه

تا جواب پیام نمیاد یا تماس جواب نمیده کل تنم رو هراس بر میداره ، انگار که دیگه مثل آن را که پاک است از محاسبه چه باک است کلا غلط شده ، کاری باهام کردن که این خاطرات تموم شدنی نیست، وقتی هم تماس می گیره یا جواب میده تو لحنش دقیق می شم ببینم عادیه ؟ هوا ابری نیست؟ بعد خیالم راحت میشه که بتونم از مصاحبت باهاش لذت ببرم

متنفرم از این که وسط یه مکالمه نوشتاری یهو طرف اونور خط حال و هواش عوض می شه و جو دعوا می گیره ولی تو این طرف اصلا خبر نداری و رو روال خودت باهاش حرف می زنی و اون اون طرف داره برات پرونده سازی می کنه تو ذهنش-ماجرای آخر تو وبلاگ قبلی و اتهام این که داری دیر جواب می دی پس با یکی دیگه همزمان داری صحبت میکنی که یادتونه؟- من هنوزم تنم بابت اون حرفها و تفکراتش می لرزه

نظرات 3 + ارسال نظر
مرمر یکشنبه 31 اردیبهشت 1396 ساعت 13:45

درسته و متاسفانه جز خودتون دو تا کسی نمیتونه این فاصله رو کم کنه کاش ارنست یه حرکت جدی میکرد...

پست رمز دار رو بنویسم جواب کامنتت توش هست

Nahid یکشنبه 31 اردیبهشت 1396 ساعت 09:31 http://rooznegareman.blogsky.com

عزیزم باهاش یکم جدی تر درمورد خودت و ترسهات صحبت کن و اینکه بصورت بهتری تکلیفتو معلوم کنه. بخدا مردا قویتر و راحت تر از ماها وارد عمل میشن به شرطی که ما ازشون بخوایم و بدونن که تنها پناهشونیم و البته تو موارد خاص و نه همه جا. تاکی میخوای همه بارهای عاطفی و درگیریهای ذهنی را خودت تحمل کنی. بیا و یکبار، فقط یکبار به نصیحت من گوش کن. این تجربه بیست ساله یه عمرمه. تازه کشفش کردم اما خب جلوی ضرر را از هرجا بگیری، نفعه. بیا و جدی و ملتمسانه ازش بخواه و اونوقت ببین چطور برات همه چیزو ردیف میکنه اما هم ملتمسانه و هم جدی جدی مثل زنگ خطر و نه فقط یکی ازین دوحالت.
گوش کن

پست رمز دار رو باید بنویسم جواب این کامنتت قاطی محتوای اون پسته

مرمر شنبه 30 اردیبهشت 1396 ساعت 23:30

سلام دوستم, واقعا صبوری میکنی این فاصله تحملش راحت نیست, آدم دوست داره با شریک زندگیش همیشه هم مکان باشه, راستی بابت برد انتخاباتیمونم تبریک میگم به تو و همه ی دوستان بنفش

ممنون عزیزم ، دیشب که همه ایران به شکل وحشتناکی همه داشتن شادی می کردن
خیلی سخته مرمر، یه وقتهایی یه حسی داری باید در لحظه و شفاهی حتما ابراز بشه ، اگر نشه خاموش میشه در طول زمان و من دارم دست و پا میزنم این خاموشی اتفاق نیفته ، مبحث خاموشی رفتار تو روانشانسی رو باید بدونی ، و من الان در معرض خاموشی رفتارم! از بس باید حس هام رو عقب برونم یا نذارم بروز پیدا کنه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.