دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

یادداشت چهل و چهارم

   

 از دیروز ظهر که باهاش صحبت کردم دیگه خبری ازش نیست

گفتم گرفتاره وقتشو نگیرم، دیشب ساعت 10 و نیم گذشته بود که هیه پیام دادم بهش که بی جواب مونده، حتی seen هم نشده، دو تا تماسی که امروز از ٩ به فاصله نیم ساعت گرفتم هم همینطور

بارها و بارها بهش تذکر دادم نذاره نگران شم و باز هم به همون اندازه بارها و بارها عین خیالش نبوده و هروقت پیداش شده کاملا بی تفاوت به اینکه اعصابمو خورد کرده از قضیه رد شده و گفته نگران نشو!

دیشب تا صبح نخوابیدم، یا بلند شدم تو اتاق راه رفتم یا دراز کشیدم و از خستگی چشمهام میرفت واسه بسته شدن ذهنم میرفت واسه خاموشی و فراموشی نگرانی، یهو انگار کلید چراغ رو تو اتاق تاریک بزنی قشنگ نوری رو پشت پلکم احساس می کردم و یادم میومد قبل رفتن تو هپروت چرت ذهنم درگیر نبودنش بوده

این اتفاق هر ۵ دقیقه یک بار تکرار شد!

خستم از این وضع

دیگه کشش شب بیداری ندارم دلم میخواست شبها سر راحت بذارم رو بالش، تو روز تحمل استرس و نگرانی یه اپسیلون راحتتره، اما شب... امان از شب، دیشب به سختی صبح شد!

اون وسط حتی قشنگ حس می کردم که سینه راستم داره درد میگیره، هی نفس عمیق می کشیدم که خودمو اروم کنم، نمیشد . اون دور باطل چرت زدن و راه رفتن تو اتاق فرسوده م کرد

مدام با خودم گفتم یعنی بابت چیزی قهر کرده؟ ذهن همیشه گناهکار سازم میگفت خب ممکنه وبلاگت رو پیدا کرده حتی رمز پست درگوشی رو و چیزهایی که نوشتی رو خونده، یا نه حالا که کارش کمتره و بیکار شده رفته گشته اکانت توییتر رو پیدا کرده اونجا زیر نظرت گرفته، یهو یه چیزی به مذاقش خوش نیومده و بدون اینکه بهت بگه رفته تو قیافه

خب اولا که حرفهایی که اینجا زدم حق دارم یه جا خالی کنم خودمو، وقتی مقصرم که بتونم با خودش حرف بزنم واکنش درست هم نشون بده همیشه و من این کارو نکنم

تمام این مصیبتی که مدتیه گرفتارشم بابت اینه که نمیشه بهش گفت تو ایراد داری

درباره فعالیت مجازی، مثل همیشه از خودم مطمئنم، کاری نمیکنم بابتش بخوام بترسم ولی به جز تاریخ گذشته زندگیم همین خودش بابت یه خواب نقل شده تو وبلاگ چه تهمتی بهم زد؟ 

نمیتونم نترسم، ذهنم نمیتونه اول نره سراغ این دلایل، ذهنم حتی یک لحظه هم نرفت سمت اینکه ممکنه اتفاقی برای خودش افتاده باشه

لعنت به نوع افکارتون که کل وجودمو داغون کرده-هر سه تاشونو میگم- فوبیای طرز تفکر مردونه دارم و نه شوخیه و نه بی پایه

پ. ن

یک ربع پیش دیدم تلگرام پیام داده، 3 تاست و من تو پاپ آپ هشدار گوشی آخریشو تونستم ببینم که نوشته الان از خواب پا شدم! 

به شدت عصبانیم و هنوز نمیدونم دقیقا چه برخوردی بکنم، گرچه واکنش هم نشون بدم تهش همه چیز سر خودم اوار میشه

نظرات 5 + ارسال نظر
فاطمه جمعه 12 خرداد 1396 ساعت 15:51

یکه سلامتی و میمنت انگار مشکل حل شد سلام عزیزم خیلی وقت بود نمیتونستم برات پیغام بزارم. خوبی عزیزم؟ میشه منم رمز پست هذ رو داشته باشم هم دورهنی همداوندیکی

سلام عزیزم ممنون برات فرستادم

فاطمه جمعه 12 خرداد 1396 ساعت 15:50

چرا نمیشه من پیغام بزارم

نمیدونم ،دیروز سما هم همین مشکل رو داشت

آرزو جمعه 12 خرداد 1396 ساعت 13:56

سلام. رمز پستاتونو میتونم داشته باشم. پستای غیر رمزیتونو خوندم و از وبلاگتون خوشم اومد.

سلام ممنونم از حسن نظرت، راستش شناختی ندارم ازت، بنابر دلایلی دارم خیلی کلی مینویسم تو پستهای بی رمز و پستهای رمز دار رو کسانی میخونن که از سالهای قبل میشناسمشون، امیدوارم درک کنی

nahid جمعه 12 خرداد 1396 ساعت 11:15 http://rooznegareman.blogsky.com/

این ابراز نگرانیای گاهگاهی، فقط تو رومحکوم به غرغرو بودن میکنه.

باهاش جدی در اینمورد صحبت کن و حتی تشدید علائم دردسینه یا حالات اضطرابیتو براش شرح بده و بگو که ازین رقتارش خیلی خیلی ناراحتی. بدون پیشداوری و خواهشمندانه و دور از شوخی بگو حتماً.

بعد میگم چی بهش گفتم و چی شنیدم

نل جمعه 12 خرداد 1396 ساعت 10:35

رمز‌پست زنونه دوباره بام‌میفرستی؟

ممنون

فرستادم برات

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.