دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

یادداشت پنجاه و دوم

 

 داغ زندگی مادام داره می سوزوندم، خوشبخت نیست، گلامپی دیگه داره شورشو در میاره

نمیدونم این ماجراهای اخیر رو به ابوی بگم یا نه، میترسم آخر یه روز تهدیدهاش عملی بشن و دست رو مادام بلند کنه

قسمش دادم اگر این کارو کرد فوری بهم خبر بده

ترس و بغض و نگرانی... دارن روانیم می کنن، کاش حداقل دور نبود،هر روز بهش سر میزدم شاید از خیلی مسایل پیشگیری میشد،گلامپی میدونست نزدیکیم و شاید دست از این رفتارهای زشتش بر می داشت

نظرات 3 + ارسال نظر
مرمر جمعه 9 تیر 1396 ساعت 19:39

خیلی بد بود چیزایی که گفتی ولی نمیشه دست رو دست گذاشت, به نظرم گلامپی با گذشته ی خودش و دوران کودکیش مشکل داره و داره لج میکنه با همه و ندیده میتونم بگم با خانواده ی خودش هم همینکارا رو میکنه, روانشناس خیلی خوب کمکش میکنه اگر تن بده به مشاوره. مطمئنم دوست داره دائم تایید بشه و باهاش همدردی(نه همدلی) کنن اطرافیان, خلاصه اینکه بد جور کمک لازمه دوستم...

تو بگو همچین ادمی یه درصد بره مشاوره،کسی که پول در اختیار زنش نمیذاره اگر یه جا یهو پول لازمش شد خواهرم بیچاره آبروش میره با کیف خالی جلو مردم، فکر کن گاهی با ۵هزارتومن تو کیف میره بیرون، اگر گلامپی ندار بود، میگفتیم نداره، ولی داره و زورش میاد دو ریال خرج خواهرم کنه، حالا کیمیا دست دراز کنه تو خیابون برای یه چیزی براش میخره،اما اگر خواهرم بخواد یه کیف بخره کاری میکنه خواهرم کیف رو میذاره از مغازه میاد بیرون، چند بار جلو خودم همین کار رو با خواهرم کرده، نمیدونم ده سال تو چاه فاضلاب های لندن زندگی میکرده یا قاطی مردمشون؟ هیچی ازشون یاد نگرفته انگار

مرمر جمعه 9 تیر 1396 ساعت 14:56

عزززیزم!! چرا آخه؟ چرا پیش مشاور نمیرن؟ مشکل گلامپی چیه؟ کلی دلم واسه مادام سوخت که اینطوری داره اذیت میشه کاش به ابوی بگین...

نمیاد مرمر، مگه قبول داره رفتارهاش داره مشکل درست میکنه؟
مشکل گلامپی اینه که احترام نمیذاره ، بعد زبونش هم درازه ، مثلا هیچ وقت سر موقع سر سفره نیست ، اگر هم بریم خونشون - من که هیچ ، وقتی با والده و ابوی هستیم- اگر خواهر زنگ بزنه و بگه پیتزا بیار ، که اکثرا همین کار رو میکنه ، گلامپی پیتزا رو میاره ولی کار زشتی که میکنه اینه که کنار اوپن می ایسته دو تا برش از پیتزا رو میخوره ول می کنه و میره ، نمیاد سر سفره ، ما هیچوقت نگفتیم بهمون بی احترامی شده،اما اون بی احترامی ندیده بهانه می کنه ، مثلا میگه آره اولش مجبورم کردی! برم آپارتمان شوهر خاله تو اجاره کنم ، بعدش گفتی بریم خونه فِردی رو بگیریم، سر سال گفت بلند شین خونه رو میخوام
ماجرا چی بود؟ داشت 450 کرایه می داد به شوهر خاله ، فردی خونه روبرومون رو خرید ، بعد خالی بود، گفتیم بیاد که نزدیک خودمون باشن ، کرایه هم 300 ازش می گرفت و سه میلیون پیش، یه خونه بزرگ سه خوابه حیاط دار و ... ، تازه 6 ماه اخر هم به بهانه اینکه درگیر ساخت فست فودشونه کرایه نداد ، ابوی اینا هم اصلا نگفتن دیر شد یا نشد! وقتی هم فردی اون خونه رو لازمش شد، وسایلشون رو جمع کردن تو همون خونه تو اتاق پذیرایی، خودشون اومدن خونه خودمون - باردار بود مادام برای بار سوم، سر همین تربچه- خب پول پیش رو هم دیر برگردوند و اون 6 ماه کرایه رو نمیدونم کی پرداخت کرد یا اصلا ازش گرفتن یا کلا بی خیالش شدن، 9 ماه تا زایمان و بعد سه ماه تا زمانی که رفتن ، خب اینم یه سال که بهشون کمک کردیم نخواست خونه بگیره و کرایه بده ، بعد میشینه میگه خانواده ت به من کمک نکردن ، بعد دوباره متناقض حرف می زنه میگه من که احتیاج به کسی ندارم و اگر هم کمکم می خواستم کسان دیگه بودن
اگر جایی دعوت باشیم هیچوقت سر وقت نمیاد ، یعنی امکان نداره زیر 11 شب بیاد خونه مردم ، حالا درسته فامیل هستن ولی دیگه درست نیست که تو مهمونی دعوتی نیای خونه مردم ، ساعت 11 بیای که برات سفره بندازن و شامتو بخوری و بعد ول کنی بری، رستوران رفتی؟
اینا فقط یه سری حرکات ساده شه ها ، عمیق تر هاشو دیگه نگم بهتره
یعنی بهت بگم پای حرفها و بهانه هاش بشینی تهوع میگیری از این همه بیشعوری
سه بار مادام باردار شد با اون اوصاف و مسائل و از دست دادن بچه ها تو 6 ماهگیو ... کی زحمتشو کشید ؟ مگه خانواده خودش یه زنگ حتی برای احوالپرسی می زدن؟ سه بار اسباب کشی داشتن کی کمک کرد؟ بار دومش که من و والده تا ساعت 4 صبح کمکشون می کردیم هی اسباب رو بیارن ، حتی ابوی و فردی هم کمک نکردن ، گفتیم دختره دست تنهاست ، با این کمر ناقص و والده که پوکی استخون و ارتروز داره تا 4 صبح اسباب اوردیم و چند روز هم درگیر اسباب چیدن بودیم، یه کارگر نگرفت! تازه بعدش هم معلوم شد سر دوقلوها حامله بوده!همیشه کارهای خونه ش رو ما ها کردیم ، انگار باورش شده منت سرمونه اومده دخترمونو گرفته
نمی دونم چکار کنم ،چون دوره و یه شهر دیگه زندگی میکنه ، باعث میشه خیلی تو فکر برن،دم دستمون نیست ، فقط باید هر روز بیشتر نگرانش باشن ، فعلا که خودم تنها دارم می سوزم

منصوره دوشنبه 5 تیر 1396 ساعت 02:21

سلام عزیزم ....کاش هرچه زودتر به پدر بگید....خدای نکرده اگر گلامپی تهدیدشو عملی کنه و اون زمان پدر در جریان قرار بگیره ، گله کنه که چرا زودتر بهش نگفتید.
نگران مادام هستم ....احساس مادری دارم که دخترش گرفتار یک مرد تندخو شده و این نگرانی کمی نیست. تندخویی و عصبانیت همیشه عشق را به بی تفاوتی و رابطه را به تنفر میکشونه . امیدوارم گلامپی متوجه این موضوع بشه.

سلام منصوره جان، با توجه به اینکه دوریم ازش و سن و سال ابوی می ترسم بگم تو فکر میره راحت نمیتونه سر بذاره رو بالش، اخلاقشم که میدونی دختر رو که عقد میکنه ملک مرد میدوندش و به عنوان پدر دختر اصلا شدت عمل به خرج نمیده در مقابل داماد! بیش از حد محافظه کاره
سر درگمی بدیه
گلامپی که ادم نمیشه، این همه کار براشون کردیم همیشه احترام میذاریم مدام تو دعوا به خواهرم میگه خانوده ت بهم بی احترامی کردن یا توهم داره یا مثل خیلی مردا سیاست سنگ مفت گنجشک مفت، یه چیزی میندازه وسط دعوا که فقط زر زده باشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.