-
یادداشت صد و چهل و هشتم
پنجشنبه 1 اردیبهشت 1401 08:35
به نظر میاد به اندازه سالها از خونه دور بودم تو یک بحران شدید حتی آدرس وبلاگ رو هم فراموش کرده بودم هیچجا انگار برای من اینجا نمیشه. این مدت اینستاگرام و توییتر فعال بودم-دومی فعالتر- اما همیشه انگار چیزی کم بود انگار گفتههام ناقص بودن. خیلی از حرفهام سانسور میشد. چون اونجا شخص دیگهای بودم. اما تو وبلاگ فقط خود...
-
شعر
چهارشنبه 14 اسفند 1398 09:04
برایِ خانه ام چند متر آسمان می خرم و دو جین ستاره نمی خواهم اینجا غریبی کنی ماه من...!
-
خلاصه کتاب آقا خوبه بی آقا خوبه رابرت گلاور
جمعه 25 بهمن 1398 23:10
یه مطلبی تو توییتر بود که خیلی جالب بود. براتون میذارم بخونین-بعد درباره این مطلب و ربطش به خودم یه چیزهایی مینویسم- این روزها کتابی از دکتر رابرت گلاور، سایکوتراپیست آمریکایی را در دست دارم. نظریه جالب و جنجالی مطرح کرده و کتابش نقدهای مثبت و منفی زیادی گرفته. در گودریدز تقریبا ده هزار نفر بهش امتیاز دادند و چهار...
-
یادداشت صد و چهل و هفتم
جمعه 25 بهمن 1398 22:58
امروز باهاش تماس گرفتم و گفتم روزت مبارک. گفت روز تولدم که نیست! چه خبره؟ فقط گفتم بی خیال و قطع کردم. عصر دیدم پیام واریزی اومد. اون حساب حقوقیم نبود و ابوی هم چون خودش با کارتهای بانک صادرات کار میکنه عمرا به این یکی حساب چیزی واریز کنه.فوری دوزاریم افتاد که کار ارنسته. وحشت کردم. گفتم وای نکنه فکر کنه من که ظهر...
-
یادداشت صد و چهل و ششم
جمعه 29 آذر 1398 01:26
چند روز پیش که دوباره به جون رسیده بودم از کاراش-دو روز ارتباط تلفنی برقرار، یه دعوا راه می نداخت و قهر می کرد و میرفت معلوم نبود کی پیداش بشه و بعد دوباره روز از نو. تازه خیلی وقتها این خودمم که زنگ می زنم بهش و به خیال خودش منت میذاره و جواب میده- و این منو دقیقا یاد رفتارهای حیف نون میندازه. اونم همین کارها رو می...
-
یادداشت صد و چهل و پنجم
یکشنبه 17 آذر 1398 13:20
قبلنا-دوران خامی و ناپختگی- اگر میشنیدم یه خانمی خیانت کرده و با یکی، غیر از پاتنر یا شوهرش وارد رابطه شده میگفتم معنی نداره. توجیه پذیر نیست. زنها میتونن خیلی خوددار باشن. و خیانت رو محکوم می کردمدر واقع این خوددار بودن و مناعت طبع رو از ارزشها و خصوصیتهای والای یه زن میدونستم که مثل مردها شل تُمبون نیست و با وجود...
-
یادداشت صد و چهل و چهارم
جمعه 8 آذر 1398 09:48
یه روزهایی وسط جمع هستم - خونه که میام و والده مهمونی میگیره یا ظهرها که میرم ناهارخوری کارمندها- دارم با بقیه صحبت میکنم و حتی میخندم یا نه کلا انگار روحیهم عادیه. یهو تو کسری از زمان که بقیه مشغول صحبتن و من نگاهشون میکنم، بغض میکنم و اشک میدوه تو خونه چشمهام. حتی نمیدونم دقیقا برای چی؟ و به شدت مجبورم جلو این...
-
یادداشت صد و چهل و سوم
یکشنبه 19 آبان 1398 11:08
-
یادداشت صد و چهل و دوم
جمعه 17 آبان 1398 10:52
امروز اتفاقی با این شعر برخورد کردم دوست داشتنهاى اول صبح آنجا که هنوز درگیرِ روزمرگى نشدهاى آنجا که چشم باز میکنى و هواى یار درسر میپیچد عجیب میچسبد فکرش را بکن، باران هم ببارد! علی قاضی نظام یه جوری اشک دوید تو چشمهام و بغض راه گلومو بست که نگم براتون. تو روزمرگیها خودمو غرق کردم. حال هیچی رو ندارم. به معنای...
-
یادداشت صد و چهل و یکم
شنبه 13 مهر 1398 10:12
-
شعر
جمعه 15 شهریور 1398 18:48
ﻭ ﺍﻳﻦ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﻮﺕ میﺷﻮﺩ ﻳﻚ ﺭﻭﺯ ﺍﻧﺎﺭ میﺷﻮﺩ ﮔﺎهی ﻛﻪ ﺩﻳﺮﻭﺯ ﺍﻧﮕﻮﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﺯﻳﺘﻮﻥ ﻭ ﺗﻠﺦ بیژن نجدی
-
موراکامی
پنجشنبه 24 مرداد 1398 01:29
شنبه او را میدید بعد، سه روز از یکشنبه تا سه شنبه با خاطرات او زندگی میکرد پنج شنبه ها، جمعه ها و نصف روزهای شنبه مشغول برنامه ریزی برای آخر هفته با او میشد فقط چهارشنبه ها بیکار میماند نه پیش میرفت و نه پس امان از این چهارشنبه ها... هاروکی موراکامی قایقهای من * وقتی چیزی مرا رنج می داد ، در موردِ آن با هیچکس...
-
یادداشت صد و چهلم
یکشنبه 20 مرداد 1398 10:34
صبح هی دل درد داشتم از نوع درد پریود. با خودم گفتم تخمک گذاری با این همه درد نداشتیم که! چرا خوب نمیشه؟ دو ساعت گذشت... دیدم یه جوریم. انگار لباس زیرم خیسه. چک کردم دیدم عه! خونریزی دارم خون قرمز روشن و بسیار شفاف. بابا من بدبخت اول ماه دورهم بود که البته خونریزی اون دوره مثل قیر سیاه و چسبناک بود گفتم خب بخاطر اثر...
-
مرغ ذغالی
جمعه 18 مرداد 1398 16:36
یه دستور جدید پیدا کردم به نظرخوشمزه میاد اسمش مرغ ذغالیه تو نت سرچ کنین پیدا میشه ولی خلاصهش اینه دو تا پیاز درشت رو خلال کنین. مرغ ها-4 ران کامل باشه بهتره- رو که از قبل مزه دار کردین و بوی زهمش رو گرفتین تو تابه با حرارت کم قشنگ سرخ کنین تا مغز پخت بشه. بذارین تو ظرف. پیازها رو با همون روغن باقیموندهی تو تابه سرخ...
-
یادداشت صد و سی و نهم
جمعه 11 مرداد 1398 14:46
چهارشنبه شب رسیدن و اومدن دنبالم. با خودم میگفتم چطوری رفتار کنم که قیافهم داد نزنه یه چیزیمه. به ذهنم خطور کرد ادای سرگیجه و دل درد رو در بیارم. البته ترفند خوبی بود. منتها نزدیک بود برم دارن و ببرن دکتر به مصیبت قانعشون کردم که خوب میشم گذشت. عصر پنجشنبه والده و ابوی رفتن که یه دیداری با خانواده پسر خاله ابوی داشته...
-
یادداشت صد و سی و هشتم
چهارشنبه 9 مرداد 1398 18:52
مقصر بودن مهم نیست.. اما مهمه که وقتی اتفاقی میفته بیشتر خرابکاری نکنی... شاید بشه یه دیوار که دو تا آجرش افتاده رو ترمیم کرد.. ولی وقتی کل دیوار رو میریزی دیگه نمیشه ساختش. پ. ن چرا این سنگینی دل دست از سرم بر نمی داره؟ تو پانسیون که هستم تند و تند صفحه فال اینترنتی رو رفرش میکنم و نیت نکرده میزنم روی فال مجدد....
-
خداحافظی
یکشنبه 6 مرداد 1398 23:01
اگر مثل آدم خداحافظی کنی، غصّه میخوری، ولی خیالت راحت است ! امّا جدایی بدون خداحافظی بد است، خیلی بد، یک دیدار ناتمام است ... ذهن ناچار میشود هی به عقب برگردد و درست یک ذره مانده به آخر متوقف بشود ... انگار بروی به سینما و آخر فیلم را ندیده باشی ...! فریبا وفی کافه کتاب
-
یادداشت صد و سی و هفتم
شنبه 5 مرداد 1398 15:44
دیروز عکس خاله ریزه و خان بابا رو گذاشتم اینستاگرام. اومد لایک زد. امروز عمدا یه دستور قلاب بافی گذاشتم باز دیدم اومده لایک کرده الان میخواد چیو برسونه؟ حواسم بهت هست؟ یا من مایلم و تو مایل نیستی و بعد دوباره زنگ بزنه یا شروع کنه به پیام دادن و دری وری گفتن که محل بهش نمیذارم؟ من که بهش گفتم بره به اولویتهاش برسه....
-
یادداشت صد و سی و ششم
جمعه 4 مرداد 1398 10:32
مرا بخوان... مرا بشنو... مرا ببین... درد ها با دست های بریده و زبان ناتوانم قصد یاری ندارند... چنگ می کشند به دیوارهایی که تو را.... مرا... جدا کرده اند...دلتنگی هایم، دریا دریا از چشمانی که خشک شده اند... می بارند...قطره قطره دلتنگی می چکد روی زمین و زمین، رنگ خونِ مانده گرفته، رنگ بغض، ... سیاه... معشوق من...مرا...
-
وقتی دوریم
چهارشنبه 2 مرداد 1398 21:12
وقتی دوریم همه چیز یه جور دیگست نمیشه رفت تا دم در خونهش ، دیدش و برگشت نمیشه قرار صبحونه فردا رو گذاشت نمیشه گفت : فردا میایی بریم تا بازار نمیشه رفت نمیشه وقتی دوریم، چیزای معمولی دیگه اونقدر رویایی میشن که یهو فکر می کنی وقتی نزدیک بود خیلی خوب بود! معمولی نبود صابر ابر پ. ن قلبم بد فشرده شده به شدت نیاز به...
-
یادداشت صد و سی و پنجم
دوشنبه 31 تیر 1398 23:26
اون دفعه چه مصیبتی کشیدم واسه پریود شدن اونم کی؟9 تیر. حالا همین امشب بدون مقدمه پریود شدم.انگار فاصله دوره م از ٢٨ روز هم کمتر شد البته یه لخته دیدم. هنوز عملا خونریزی شروع نشده یکی به من بگه چرا تم وبلاگم عوض شده؟!!!! ! پ. ن حدسم درست بود. ادامه پیدا نکرد !! لابد باز قر و اطوار داره این ماه
-
یادداشت صد و سی و چهارم
دوشنبه 10 تیر 1398 21:56
آب زنید راه را هین که نگار میرسد مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد راه دهید یار را آن مه ده چهار را کز رخ نوربخش او نور نثار میرسد چاک شدست آسمان غلغله ایست در جهان عنبر و مشک میدمد سنجق یار میرسد رونق باغ میرسد چشم و چراغ میرسد غم به کناره میرود مه به کنار میرسد تیر روانه میرود سوی نشانه میرود ما چه...
-
یادداشت صد و سی و سوم
جمعه 7 تیر 1398 11:32
به مبارکباد بیش از ده روزه که پریودم عقب افتاده، ماه پیش ٢٨م شروع شد طبق روال سابقم باید ٢۶م خرداد ابتدای دوره جدیدم باشه-ارنست رو ندیدما، ربطی به اون نداره- ولی اعصابم خورده چون هر روز که بیدار میشم دل درد دارم تا ظهر طوری که میگم اها امروز دیگه شروع میشه از ظهر به بعد کلا درد خفه میشه و خبری نیست تا فردا دوباره روز...
-
درگوشی زنونه
یکشنبه 19 خرداد 1398 21:24
-
ته دیگ سیب زمینی رنده شده
سهشنبه 31 اردیبهشت 1398 21:35
اگر ته دیگ سیب زمینی مجلسی میخواین یه سرچ بزنین و ته دیگ سیب زمینی رنده شده رو ببینین. یه فیلم از آپارات هست از اینجا...
-
eli5یعنی چی؟ یه جوری توضیح بده انگار ۵ سالمه
سهشنبه 31 اردیبهشت 1398 15:43
اگه به مبحث پیچیدهای بر میخورید و توضیحاتشم نمیفهمید، وقتی میخواید گوگل کنید قبلش واژه eli5 رو بزنید شاید مطلب مرتبطی در موردش بود. eli5 یعنی Explain Like I'm Five (جوری توضیح بده انگار 5 سالمه). یه سری انجمنها (مثلا تو ردیت) هستن که مباحث پیچیده رو به زبان ساده توضیح میدن
-
یادداشت صد و سی و دوم
شنبه 28 اردیبهشت 1398 14:41
پریود شدم. امروز دل درد و کمر دردش رو دیشب کشیدم تا صبح و گیج و خسته رفتم سرکار-اتاق بغلی هم دیشب انگار کارگاه راه انداخته بود. اینقدر سر و صدا و تق و توق کرد که سرسام گرفتم. حتی حال نداشتم برم بهش بگم چه غلطی میکنی ساعت ١ شب. به شدت حالت تهوع دارم ولی دیگه خیالم راحت شد اخر هفته میرم دنبال ماجرای آمپول پ. ن روشم رو...
-
یادداشت صد و سی و یکم
دوشنبه 23 اردیبهشت 1398 15:44
امروز از ساعت ١٢ و نیم جوری ضعف کردم و گرسنه بودم که حد نداره. یه دونه نون کرمدار شکلاتی خوردم تو اداره،سیر نبودم ولی دیگه به قول معروف معدهم مالش نمیرفت. اومدم خوابگاه رفتم دوش گرفتم باز ضعف کردم. دو تا برش پیتزا از فریزر در اوردم و گرم کردم و خوردم- ماه رمضون که دیگه اداره غذا سرو نمیکنه واسه ناهار و منم وقت و حال...
-
درگوشی زنونه
یکشنبه 22 اردیبهشت 1398 10:05
-
تعریف یک تیبل به عنوان header در اکسل / تکرار کردن سطر عنوان در همهی صفحات پرینت در اکسل
سهشنبه 17 اردیبهشت 1398 09:38
بازم یادآور بذارم واسه خودم واسه اینکه سطر عنوان تو اکسل تو همه صفحات پرینت چاپ بشه میتونیم از این ادرس ها ببینیم چطوری این کار رو انجام بدیم یک http://forum.hma.ir/chat/تعریف-یک-تیبل-به-عنوان-header-در-اکسل دو http://msoffice.qanet.ir/1930/تکرار-کردن-سطر-عنوان-در-همه-ی-صفحات-پرینت-در-اکسل