ترانه مجید کاظمی با اسم گریه جواب میدهد
تقویم ماه آخر و روز بَدِت تمام شد
ساعت خواب رفته در سی ثانیه مانده به هشت
خون ردی از رویایی آفتاب مرده پشت سر
همخانه ای که گم شد و همسفری که برنگشت
به جای خالی تو روی بستر کنار من
گریه کنان می رسم و دست و نگاه می کشم
دوباره تا برگردم از دوباره ی تکرار تو
نام تو را نوشته ام با اشک روی بالشم
رفتی و لحظه مرا به اضطراب می دهد
تو را صدا می زنم و گریه جواب می دهد
پنجره های منتظر، آینه ی شمد به سر
تَل واری از سیگارهای نیمه خاکستر شده
کف پوشی از نوشته ها، عکس های پاره
سایه با شکوهی از منی که مختصر شده
بلند می کنم صدای ضجه سکوت را
حوالی ثُلمه ای از ته دل نعره زدن
در آستانه ی اتاق خواب، ویران می شوم
سقوط می کنم به اقیانوس در خود گم شدن
رفتی و لحظه مرا به اضطراب می دهد
تو را صدا می زنم و گریه جواب می دهد
من الان دقیقا اون مصرع "سایه باشکوهی از منی که مختصر شده" هستم اونم وقتی "تو را صدا می زنم و گریه جواب می دهد"