هنوز خبری ازش نشده ، دیگه اعصابم کشش نداره
ساعت هفت باید تو بیمارستان می بود، نمی دونم دقیقا عمل کی شروع شده ، و مدتش چقدر بوده ، ولی یعنی الان نباید به هوش اومده باشه؟ اصلا بی هوش کردن یا فقط هوشیاری رو بردن پایین ؟
دل گنده هم هست تا دورش خلوت نشه خبر نمی ده!
+ 16:33
دارم از دلشوره بالا میارم
+21:07
...
+11:00
دلم دیگه جا نگرفت با دبیت کارت با شماره ش تماس گرفتم-شماره نمیفته- تو دسترس نبود
چرا اینقدر بی فکره؟ میدونستم همین بلا رو سرم میاره که دیروز ناخوداگاه، اونقدر عصبانی بودم، اون همه اصرار کردم بی خبرم نذاره، اون همه گفتم زود خبرم کن، اخرشم هیچی
سلام خبری نشد؟
همین الان باهاش صحبت کردم مریم، خوبه ترخیص شده
به نظرم ز بزن از بخشی که بستری شده بپرس تا خیالت راحت بشه مطمئن باش اونا لو نمیدن ...
واقعا دستم بسته بودم ، می ترسیدم یه وقت مشکلی پیش بیاد، هیچ کاری نکردم
نگران نباش..خیره...حتما نتونسته خبر بده..بد به دلت نده عزیزم..
همین الان باهاش صحبت کردم
گلم ، از بخشی که بستری هست ، خبری نگرفتی ؟
هیچ کاری نمیتونم بکنم
چی شد؟خبر اومد؟
نه نل نگرانم، خیلی
نترس عزیزم. ارنست بم، آفت نداره
نگران نباش. بالاخره باید شرایطتو بپذیری و موقعیتاشو وگرنه دوباره یجور دیگه داغون میشی گلم.
فعلا که انتظار جای هیچ فکر دیگه ای نگذاشته
من معمولا این مواقع میخوابم یا فیلم میبینم
خواب بیشتر جواب میده البته
خواب به چشمم نیومد، با اینکه دیشب دیر خوابیدم و صبح هم کسل بودم و گیج
هنوز هیچ به هیچ
احتمالا تا 4 و این ورا طول بکشه کل مریضا رو 7 صبح میگن تو بیمارستان باشن که صبح زود دکترا بیان ویزیت کنن نگران نباش عزیزمممم
فعلا که فقط دارم انتظار می کشم ، بدم میاد از منتظر موندن، پیر میکنه آدم رو