یادداشت هشتاد و نهم

 صبح بیدار شدم دیدم دو طرف صورتم کلی جوش ریز ریخته بیرون، طرف چپ بیشتر

با ابلیمو و نمک صورتمو کمی شستم ولی مگه همون لحظه اتفاقی میفته؟

با چشم گریون رفتم سرکار، خیلی سعی کردم رد قرمزی تو  چشمم نباشه ولی فکر نمیکنم موفق شده باشم

ظهر برگشتم و صورتمو شستم و ماسک الوئه ورا،عسل،ماست و نشاسته ذرت گذاشتم،یک ربع بعد از شستن صورت،عسل رو به تنهایی زدم به صورتم و تا نیم ساعت پیش روی صورتم بود

حالم خرابه،اخه دلیل این جوشها چیه؟ اون موقع که همه جوش میزدن من نمیدونستم جوش و لک حاصل از جوش یعنی چی. الان یهو چرا اینجوری شدم؟

دارم دیوانه میشم،صورتم داغون شده

میگن ادم خوش بین باشه، مثبت فکر کنه اتفاق میفته. ماههاست یا بهش فکر نمیکنم یا اگر تو ذهنم بیاد میگم خوب میشه دختر، یه دوره داره. یه روز دوباره میبینی دیگه جوش نزدی. اما نشد مثبت اندیشی واسه من کار نمی کنه.واسه من هیچی کار نمی کنه

امروز هی ریز ریز اشک ریختم که کسی نبینه

میخواستم برم متخصص پوست، اما باز مساله عدم اطمینان به دکترها شک به دلم انداخته-یه متخصص پوست بیشتر اینجا نیست و من ازش خوشم نمیاد. سالها پیش یه بار مراجعه داشتم بهش و از صحت تشخیصش مطمئن نیستم. وقت شیراز رفتن هم ندارم اصلا. ضمنا حتی نمیدونم کدوم دکتر کارش عالیه و زود نوبت  گیرم میاد که مراجعه کنم بهش-

به فکر حجامت افتادم ولی میگن زمستون نباید انجام داد،باید تا بهار صبر کنم

میخوام به فردی بگم اون دوستش که طب سنتی کار میکرد ویزیتم کنه-از شانس قشنگم مدتیه این کار رو کنار گذاشته و دیگه کسی رو ویزیت نمی کنه اما گفتم شاید بخاطر داداشم قبول کنه-

نمیتونم صورتمو اینجوری تحمل کنم، وضعیت روحیم بیشتر از قبل به هم ریخته