دکتر باز همون حرفها رو زد. فیبروکیستیک هستی. درباره اصرار من برای کشف عامل کیستها گفت نه هیچ کاری لازم نیست. حتی برای نوبت ۶ ماه بعدم هم گفت سونو نمیخواد! سونو نمیخواد؟اونم وقتی آبان پارسال تا الان طی دو تا سونو به فاصله ۶ماه، ۵ تا اضافه شده؟
بعد که ابروهای بالا رفته از تعجب منو دید گفت خب سونو بیار ولی دیگه بعد از اون سونو نمیخوای. چند سالته؟ - بار دوم بود می پرسید-گفتم چند ماه دیگه ٣٩ سال رو تموم میکنم. گفت خب ۴٠ به بعد مامو لازم داری
الان در وضعیتی هستم که دلم میخواد در دنیا رو به روی خودم ببندم. هیچ کس رو نبینم. تو خونه فقط درازکش بیفتم رو تخت و سقف رو نگاه کنم و هیچ دغدغه ای نداشته باشم. در واقع چیزی که میخوام مرگه!
از بی حوصلگی امتحان روز دوشنبه دانشجوها رو کنسل کردم چون حال نداشتم سوال طرح کنم و تو فکرم سه شنبه ای رو هم به همین سرنوشت دچار کنم. کاش میشد اصلا نرم سرکار
شایدم همه اینا بخاطر دوره م باشه. اخه از صبح باز دل درد دارم بدون اینکه شروع شده باشه. دم یائسگی pms واقعا مسخره ست. هیچوقت سالهای پیش دچارش نمیشدم-درد داشتم ولی افول انرژی اصلا، به شدت انرژیم بالا بود و اکتیو بودم، حداقل هیچ حس افسردگی ای نداشتم تو روزهای منتهی به دوره و خود دوره نداشتم- دقیقا از زمان مشکلات تخمدانم به بعد بود که یواش یواش متوجه شدم pms سراغ منم اومده
شاید هم باز عصبی شدم چون امروز که برگشتیم خونه، صحبت بود که خواهرم فردا دوباره برای چند روز میاد. چون گلامپی داره برای چند روز میره طرف گناوه!
الان تو وضعیتی هستم که نمیتونم از اومدن خواهرم لذت ببرم
خدایا من کی این پروژه ها رو انجام بدم پس!
پ. ن
شارژ گوشی تموم بود ادامه رو الان می نویسم
پنجشنبه عصر ارنست تماس گرفت، برخوردش خوب و عادی بود برعکس چیزی که انتظار داشتم عمل کنه. میون صحبتها دوباره پرسید راستی ماجرای این بسته چیه؟ گفتم کادو تولدته. گفت آخه این چه کاریه؟ من دلم میسوزه تو به سختی کار میکنی و درامدت رو اینجوری خرج کنی؟ من حتی راضی نیستم تو باهام تماس بگیری و سعی میکنم همیشه خودم تماس میگیرم. گفتم در هر صورت این هدیه تولده باید میگرفتم. گفت آخه من از تو توقع ندارم یه تبریک تنها کافیه اونم الان که تاریخش نبود؟
گفتم مگه پارسال هم هدیه تولدتو زودتر از موعد نگرفتی؟ پارسال از این حرفا نمیزدی
الان مشکل خرج کردن درامد منه یا زودتر از موعد بودنش؟ کلا وقتی هدیه به کسی میدن این برخورد و رفتار واقعا حق هدیه دهنده نیست. گفت من که تشکر کردم - کی؟ - ولی واقعا لازم نبود. گفتم تشکرت چه فایده داره وقتی دیشب اونجور حالمو گرفتی؟ دیشب کور و پشیمون شدم از هدیه خریدن. ادم اینکارا رو با دلخوشی انجام میده حق نیست اینجور رفتارا
باز گفت نه من تشکر میکنم دستت درد نکنه. بسته رو هم که برم بیارم دوباره تشکر میکنم ازت
همون ماجرای بفرما و بشین و بتمرگه. اونم در موقعیتی که یه ادم مهم که برات محترم هست رو میخوای دعوت به نشستن کنی بهش بگی بتمرگید لطفا!
درضمن حالا کووووو تا یائسگی؟
راستی به فریز تخمک فکر کردی؟
از اون لحاظ که چشم به هم بذاری این 12 سال هم گذشته
بعضی دکترا بی خیال طورین
مثلا من خواهرم خونریزی روده داشت مامانم تا مرحله ی خم به ابرو اوردن رفت بعد دیگه حال نداشت ببرش کلونوسکوپیی چیزی:|
عه! چرا نبردن دخترتو؟ خوب شد؟
آخه من شنیده بودم معمولا چهل سالگی شروع می شه.
عجب
خیلی دوست داشتم زنی در آستانه یائسگی از خودش حرف بزنه. چون من مخالف ازدواج و رابطه جنسی هستم. حداقل برای خودم و به شکل سنتی ش. ولی نمی دونم آیا یه زن می تونه مثل یه مرد از پسش بربیاد یا نه. یا مثلا یه زن بعد از یائسگی چه حالی پیدا می کنه؟ اینها تابو هستند و من تا حالا نتونسته م از کسی بپرسم. خوبه که تو خیلی راحت دراین مورد ها حرف می زنی. ممنون.
حالا همچین هم استانه نیست هنوز 12 سال مونده