دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

یادداشت صد و بیست و چهارم

 

 شنوندگان عزیز توجه فرمایید، شنوندگان عزیز توجه فرمایید...اسکارلت، زن خون و قیام آزاد شد

صدای من رو از پانسیون می شنوین. امروز اومدم و مستقر شدم. به محل کار نزدیک نیست اما اینجا کجا و صدرا کجا؟ دقیق تر بخوام بگم بهتون، پانسیونم حوالی سینما سعدیه-کی شیراز رو بلده؟-

خلاصه که الان وسایلمو چیدم و دراز کشیدم رو تختم

یه نکته. ابوی چشم گریون منو سپرد اینجا و رفت. گریه ها. اعصابم خورد شد. گفتم پدر من، ببین جام خوبه. امنیت دارم. والده هم که اومد تو و جامو دید.خلاصه عین بچه، های های گریه کرد و رفت. 

اتاقم سه تخته‌ست. من تخت تک رو برداشتم. البته فعلا تنهام تو اتاقه-همه با هم دعا کنیم اصلا کسی نیاد-

پانسیون نزدیک ایستگاه اتوبوسه و تقریبا راحت میتونم برسم محل کار

ناهارمو بخورم برم کمی خرید کنم؛  نون و وسایل صبحانه و ...

بعد برم یه تست بزنم تا محل کار برم.تا دستم بیاد که چقدر طول می کشه و صبحها بدونم چه ساعتی باید از اینجا بزنم بیرون

پ. ن

الان متوجه یه موضوعی شدم. اتاقی که توشم قسمتی از یه اتاق بزرگ بوده. یعنی اومدن پارتیشن چوبی و فلزی زدن اتاق رو نصف کردن و شده دو تا سه تخته. حالا اتاقی که میشه اونور پارتیشن یکی داره ادامس میجوه و ترق و توروق میکنه-میدونین که چه مدلی منظورمه- خلاصه که ایشون الان تنگید به سکوت و من هم متنفرم از این مدل آدامس جویدن! فقط امیدوارم شبها شلوغ کاری نداشته باشن تو اتاق کناری.که بتونم بخوابم


نظرات 4 + ارسال نظر
لیلا پنج‌شنبه 22 فروردین 1398 ساعت 12:52

تبریک میگم بهت خدا کنه زودی بتونی ی خونه خوب بگیری

ممنونم. امیدوارم بتونم زودتر خونه بگیرم

مریم سه‌شنبه 20 فروردین 1398 ساعت 14:51

سلام. پس بالاخره اومدی شیراز :شکلک خیلی خوشحال:
کاش میشد ببینمت
یه ایمیل برات فرستادم ببین
خیلی خوبه که شیرازی حداقل میتونی بیشتر به خواهرت سر بزنی اون بنده خدا تنها نمونه
کلی چیز دیگه هم میخواستم بگم از خبر شیراز اومدنت اینقدر خوشحال شدم که یادم رفت

سلام گلی. اره بالاخره اومدم. دقیقا همونجایی پانسیون گرفتم که اون سال وقتی قرار بود بیام واسه کار شرکت دکتر میم دنبال پانسیون میگشتم. دیگه خودت بلدی و میدونی در حال حاضر به لحاظ دسترسی به اتوبوسهای واحد بهترین جاست. تازه یاد گرفتم صبحها نرم بالای چهارراه، سر ایستگاه. بایستم سر کوچه پانسیون هم سوارم میکنن
بهت خبر میدم واسه دیدن. اخر هفته ها که تا الان هی رفتم خونه. بهت ایمیل میزنم

منصوره دوشنبه 19 فروردین 1398 ساعت 01:01

هوراااااا، هوررررراااااا
آزادی مبارکت باشه عزیزم

ممنون مهربونم. هنوز یه کم تا ازادی کامل مونده. ازادی کامل روزیه که واسه خودم خونه بگیرم. اونوقت دیگه فکر کنم خیلی خیلی بهتر بشه

فاطمه شنبه 17 فروردین 1398 ساعت 01:38

سلام نازی جون سال نو مبارک باشه. اینقدر سذرم شلوغ بود که تازه تونستم وبلاگ رو چک کنم.
خوبی عزیزم؟
تبرسک میگم بالاخره تونستی یکم استقلال پیدا کنی ایشالله بتونی خونه بگیری و راحت بشی. ایشالله امسال سال تو باشه و بتونی به خواسته هات برسی.

سلام عزیزم. سال نو خودتم مبارک. امیدوارم همیشه تنت سلامت باشه و کنار عزیزانت شاد باشی
اره فعلا دارم یه ذره مزه کاملا تنها بودن رو میچشم. به جز اینکه بالاخره پانسیون مثل خونه خود آدم نیست و مجبوری قوانینی که ممکنه منطقی هم نباشه رو رعایت کنی و آسایش مطلق فراهم نیست؛ در کل میشه یه مدت گذروند تا دست و بالم باز شه و برم بگردم دنبال خونه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.