دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

یادداشت صد و بیست و پنجم

 

 اول خبر بد رو بگم یا خبر خوب رو؟ 

خبر بد

گفته بودم دعا کنیم حالا حالا ها کسی نیاد تو اتاقم؟ خب دقیقا شنبه شب یکی وارد شد و تخت پایین اون تخت دو طبقه رو اشغال کرد. تخت بالا هم یکشنبه شب صاحبش اومد-من خواب بودم تو گیجی خواب چشم وا کردم دیدم یکی با وسیله اومد تو اتاق دوباره چشمهام بسته شد- پس بدینگونه دیگه تنها نیستم

خبر خوب

تا اینجای کار، اون تخت پایینیه دختر آرومی بوده. مرودشتیه و تو یه شرکت خصوصی کار میکنه. صبحها ٨ میره یعنی من که بیدار میشم که اماده شم و باید چراغ اتاق رو روشن کنم مزاحم خوابشون میشم. 

دومیه هم همون شب که اومد فرداش که برگشتم دیدم فقط پتو و بالشش هست و هیچ وسیله دیگه ای ازش وجود نداره. رفت و دیگه پیداش نشد تا دیشب! میگه من خونمون همینجاست و مامانم اینا نیستن بعضی شبا میام خوابگاه! بعضی شبا؟ لامصب یه هفته‌ست نبودی

حالا... 

خبر مسخره اینکه هم اتاقی مرودشتیه هم اسم خودمه. اسمش رو هم اینجوری فهمیدم که روزی که اومد و مستقر شد ازم پرسید اسمت چیه؟وقتی بهش گفتم، زد زیر خنده و گفت اسم منم همینه.  دیشب هم که اون دومیه اومد اصلا ازش نپرسیدم اسمت چیه. همینقدر کنجکاو 

فشار اب خوابگاه کمه. طبقه پایین یکی بره حمام یا تو آشپزخونه آب باز کنن، آشپزخونه بالا آب نمی رسه. حمام فقط همون یکی طبقه پایینه. اتاق بغلی که با پارتیشن از اتاق ما جدا شده هی می خورن به پارتیشن که چسبیده به تخت من و همه جا می لرزه. یعنی فکر کن شب که خوابم یهو یکیشون بخوره بهش. البته هنوز این اتفاق نیفتاده اما میفته! نگران نباشین

ولی همینکه صبحها قشنگ ۶:١٠دقیقه از خواب بیدار میشم و ده دقیقه به هفت میزنم بیرون و هفت و ربع یا هفت و بیست دقیقه سرکارم همه چیز رو قابل تحمل کرده

باشد که دو قدم مونده به محل کار خونه گیر بیارم بعد به بیدار شدن ساعت ۶:١٠ دقیقه صبحم بخندم

نظرات 3 + ارسال نظر
افسون جمعه 30 فروردین 1398 ساعت 00:25

سلام عزیزم خوبی مبارک باشه امیدوارم همیشه با خبرای خوب بیای
چرا از دکتر ارنست خبری نمیدی

سلام عزیزم. ممنون ازت. امیدوارم همیشه همه خبر خوب داشته باشن. ارنست هم هست. حالا مینویسم. نه که این مدت همه ماجراها نگفته مونده، واسه همین گذاشتم که تکلیف نگفته ها رو مغلوم کنم که باز وبلاگ بیاد سر خط و به روز باشه

نل پنج‌شنبه 29 فروردین 1398 ساعت 17:04

تبریک میگم دوست خوب من.خوب باشی و موفق

ممنون نلی. خوبی؟ ببخش من این مدت از همه بیخبر موندم. ادرس وبلاگتو دوباره برام میذاری؟

مریم سه‌شنبه 27 فروردین 1398 ساعت 18:28

محل کارت کجاست؟

میگم بهت

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.