-
قوانین قهر کردن زن و شوهر
دوشنبه 22 خرداد 1396 00:09
قوانین قهر کردن زن و شوهر در زندگی زناشویی : . 1) حق نداریم به خانواده های هم توهین کنیم. 2) حق نداریم مسایل و مشکلات کهنه رو مطرح کنیم. 3) شام و ناهار نپختن و شام و ناهار نخوردن نداریم. 4) سلام و خداحافظی در هر صورت لازمه 5) هیچکس حق نداره جای خوابشو عوض کنه. 6) هر کس برای آشتی پیش قدم بشه اون یکی باید براش کادو...
-
یادداشت چهل و هفتم
یکشنبه 21 خرداد 1396 20:26
یه جا تو اینستاگرام این مطلب رو دیدم: بعضی زوج ها مدام دنبال مچ گیری از یکدیگر هستند و هیچ وقت هم به نتیجه نمی رسند. به این زن و شوهرها باید گفت که گاهی هم نیمه پر لیوان را نگاه کنید، ذهنیت روشنی داشته باشید، خوش بین باشید و باور کنید که می توانید به شریک زندگی تان اعتماد کنید به خصوص اگر نشانه هایی را که در ادامه...
-
یادداشت چهل و ششم
جمعه 19 خرداد 1396 10:53
یه خاطره بگم از بچگیم یازده سالم بود عروسی دختر یکی از عموهای ناتنی دعوت بودیم ، برای اولین بار والده مثل آدم بزرگها منو نشوند و موهامو درست کرد، اون موقع تازه بابلیس اومده بود، موهامو با بابلیس فر درشت زدن و جلو موهامو هم درست کردن ، خیلی خوشم اومده بود، حتی از لباسم ، تافته نقش دار مد شده بود و برای بالاتنه از یه...
-
یادداشت چهل و پنجم
یکشنبه 14 خرداد 1396 14:00
اتفاقاتی پیش روه ، زمانش که برسه می نویسم،البته دلتون رو صابون نزنین ، همش سیاهیه بگذریم، یه سوال ، از چه طریق آدرس وبلاگ جدید رو دریافت کردین؟ لطفا برام بنویسین واجبه، دارم یه چیزی رو چک میکنم، مخصوصا هر کس پیام میده که رمز رو نداره ! چون قبلا این رمز رو تو وبلاگ قبلی داده بودم به خواننده های قدیمم ، باید بدونم، چون...
-
یادداشت چهل و چهارم
جمعه 12 خرداد 1396 09:29
از دیروز ظهر که باهاش صحبت کردم دیگه خبری ازش نیست گفتم گرفتاره وقتشو نگیرم، دیشب ساعت 10 و نیم گذشته بود که هیه پیام دادم بهش که بی جواب مونده، حتی seen هم نشده، دو تا تماسی که امروز از ٩ به فاصله نیم ساعت گرفتم هم همینطور بارها و بارها بهش تذکر دادم نذاره نگران شم و باز هم به همون اندازه بارها و بارها عین خیالش...
-
درگوشی زنونه
پنجشنبه 11 خرداد 1396 10:56
-
یادداشت چهل و سوم
سهشنبه 9 خرداد 1396 08:38
میدونین که هیچ وقت طالب جشن عروسی نبودم و جزو آرزوهام نبوده، در عمل هم ده سال پیش وقت ازدواجم رضایت دادم یه مهمونی برای درجه یک ها بگیریم اونم به ضرب و زور ابوی که آبرومون میره و چنین میشه و چنان میشه وگرنه همون محضر رفتن برام کافی بود. اما عتراف میکنم آرزوی واقعیم یه خواستگاری رمانتیک بود، به این شکل که ادم کاملا...
-
یادداشت چهل و دوم
دوشنبه 8 خرداد 1396 11:08
بالاخره والده یادش افتاد و رفت اون آب اوراد خونده کذایی رو آورد و ریخت رو سرم و گفت خب پاشو برو حموم ! حالا ببینم مثلا تا آخر این ماه عروس میشم یا نه این روزا که مادام و تربچه و گلامپی اینجا بودن ، طبق معمول نمی شد بشینم پای سیستم ، تربچه میاد سیستم رو قبضه می کنه و نمیذاره دست بزنم و از بس انگولک می کنه می ترسم یهو...
-
معرفی آهنگ نفس نفس روزبه نعمت الهی
دوشنبه 8 خرداد 1396 10:39
این آهنگ رو تازه یافتم اون دکلمه مانند اول ترانه تو ذوقم زد چون به نظرم بی ربط بود این مدل اجرای اول ، ولی خب لابد جور دیگه نمی شده! بقیه ش خوبه نفس نفس از روزبه نعمت الهی دانلود
-
یادداشت چهل و یکم
سهشنبه 2 خرداد 1396 18:14
فکر می کنم ویتامین ای و اون کیوتن پلاس عوارض دارن ، از وقتی مصرفشون کردم فکر میکنم یک هفته یا ده روز بعدش بود با ارنست رفتیم مسافرت اما شروع کردم به جوش زدن تعداد زیادی جوش سر سفید قسمت چانه و دور دهن ، و تعدادی هم زیرپوستی ، دوتای اول دقیقا فردای روزی که رسیدیم وقتی صبح بیدار شدم دیدم در اومدن و به تدریج هر روز بیشتر...
-
تهیه کرم لاغری و چربی سوز با ویکس
سهشنبه 2 خرداد 1396 09:42
کرم لاغری بلیتا رو که با معرفی نل گرفتم وقتی استفاده می کردم به شدت بوی ویکس به مشامم میرسید-هنوز ازش دارم و تموم نشده لامصب! البته تقصیر خودمه، گاهی روزی یک بار و گاهی کلا یادم میره چندین روز استفاده نمی کنم- از طرفی همه شما احتمالا ویکس رو زمانی که کوفتگی عضلانی دارید یا بخاطر سرماخوردگی ماهیچه ها گرفتگی پیدا کردن،...
-
تشریح مفهوم به دنیا آمدن و زایمان برای یک کودک
دوشنبه 1 خرداد 1396 08:23
یه سوال :اگر بخواین به یه بچه توضیح بدین چطوری دنیا اومده بهش چی میگین؟ خودم اینجوری براش توضیح میدم : یه هندونه رو از وسط قاچ می کنم و میگم ببین عزیزم تو مثل این تخمه هندونه تو دل مامانت بودی، بعد مامانت رسما همینجوری قاچ خورد و تو عین همین تخمه دنیا اومدی تمام، به همین سادگی
-
یادداشت چهلم
یکشنبه 31 اردیبهشت 1396 21:52
-
یادداشت سی و نهم
یکشنبه 31 اردیبهشت 1396 13:39
خواستگار شد دو تا ! چشم ارنست روشن - یادتونه شوهر سابق هم که بود برام خواستگار اومد و اتفاقا خودش در رو باز کرد و هر چی والده گفت دخترم شوهر کرده قبول نکردن تا اینکه والده بهشون گفت همین که در رو براتون باز کرد شوهرش بود؟ من کلا وقتی متاهلم بیشتر خواستگار دارم - دیروز گوشی رو چک می کردم دیدم یکی از همکلاسیهای دوره...
-
یادداشت سی و هشتم
پنجشنبه 28 اردیبهشت 1396 20:08
به شدت دلم تنگه براش-برای دور بودن از همه عالم و راحت باهاش حرف زدن ، کنارش نشستن و ادای یه زوج عادی رو درآوردن- انگار بیشتر از دو هفته نمی تونم این سوا بودن رو تحمل کنم، هر بار با هم می ریم مسافرت ، بعد از دو هفته دیگه نمی تونم شرایط رو هندل کنم، اوایل با اون همه سودای عاشقی که داشت ولی هفته ای نهایتا دوبار بهم زنگ...
-
توصیه های جدی
پنجشنبه 28 اردیبهشت 1396 15:14
لطفا فردا با خودکار خودتون رای بدید شایع شده از خودکار بی رنگ شونده تو حوزه ها استفاده میکنن اسم کاندیدای خودتون رو کامل و واضح بنویسید اسم و فامیل کامل هیچ پوشش یا چیزی که رنگ بنفش یا سبز داشته باشه همراه نداشته باشید، با فلسفه تبلیغ خارج از وقت، باعث ابطال اراء صندوق حوزه ای که مراجعه کردید میشه حتما صبح رای بدید...
-
یادداشت سی و هفتم
پنجشنبه 28 اردیبهشت 1396 14:24
بار دومه به والده می گن یکی دخترتون رو بسته ماجرا از این قراره که اون روز والده داشت از استخاره و سر کتاب باز کردن و غیره می گفت که فلانی بود سالها پیش واسه داییهات و بابات و فردی رفتم پیشش هرچی گفت تا الان مو لای درزش نرفته گردنم خورد کاش واسه تو هم گفته بودم سر کتاب باز کنه - با خودم میگفتم هیهات که اینجا معلوم میشه...
-
یادداشت سی و ششم
شنبه 23 اردیبهشت 1396 13:27
دیشب مادام و تربچه و گلامپی رفتن، البته طبق معمول دیر اومد ، طوری که خوابیدیم و فکر می کردیم دیگه نمیرن، یهو ساعت 2 با یه صدایی از خواب پریدم ، دیدم ماشین گلامپی که تو حیاط نیست ، رفتم سمت اتاقی که توش می خوابن این دو خط بالا رو دیروز نوشتم اما دیدم واقعا نمی تونم ادامه بدم ، اصلا یه جوری شده انگار دستام با کیبرد نا...
-
یادداشت سی و پنجم
سهشنبه 19 اردیبهشت 1396 23:28
میدونم ساکتم ،فقط نمیدونم چرا! قبلا هیچوقت از تکرار عنوان شوهرم خوشحال نمیشدم و با رغبت به کسی نمیگفتم، اما الان وقتی جایی لازم بشه به نسبت، راحت میگم شوهرم تربچه نمیتونه بگه خاله، میگه خاچه هر وقت هم قاطی کنه و یادش نیاد عنوانم رو خودش رو راحت می کنه و بر میگرده سر همون عنوان همیشگی ماما، گاهی یهو حتی ابوی و گلامپی...
-
یادداشت سی و چهارم
شنبه 16 اردیبهشت 1396 16:15
ما یک مسافرت رفتیم ، شرح رو بعد می نویسم فعلا در گیر جمع و جور کردن و شستشو هستم و البته مقدار هم بی حوصلگی بابت تایپ
-
موقت
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 21:32
این روزها سرم خیلی شلوغه، آخر هفته قراره بازرس بیاد، محل کار طبق معمول ریخته به هم و یه جورایی تو آماده باشه خدا رو شکر من چهارشنبه شیفت ندارم ببخشید که کامنتها دیر تایید شدن
-
یادداشت سی و سوم
پنجشنبه 7 اردیبهشت 1396 10:32
تا تربچه خونه ست مگه میشه رفت پای سیستم یا گوشی دست گرفت، فوری میاد کنار صندلی هی میگه ماما ماما و دست میزنه رو صندلی که یعنی من بشینم پای سیستم و بازی کنم، قبلا خوب بود مینشوندم رو پاهام الان با قلدری هلم میده و میگه برو دور بایست دستت رو حتی روی میز هم نذار، پیش بینی میکنم این عین مادام آخرش یه روز از اتاقم بیرونم...
-
یادداشت سی و دوم
سهشنبه 5 اردیبهشت 1396 13:12
ده سال پیش همچین روزی بود روز عقدم منتها اون موقع مصادف بود با ٢٠ مرداد واقعا ده سال گذشت؟
-
یادداشت سی و یکم
دوشنبه 4 اردیبهشت 1396 18:27
بعد از اون روز که فردی اون جور باهام حرف زد دیگه اصلا نپرسید چکار کردی ، چی شدی و ... گفته بودم میخوام یکشنبه برم نوبت بگیرم، به والده گفتم میخوام یکشنبه برم ، فکر می کردم دیگه کار بنایی تا شنبه تمومه و احتمالا ابوی میتونه ببردم ،مساله اون جواب ماموگرافی گنده بود که می ترسیدم خراب شه و گرنه خودم با اتوبوس می رفتم...
-
یادداشت سی ام
جمعه 1 اردیبهشت 1396 11:08
امروز صبح ابوی اومد بهم گفت چی شد تو واسه دکتر چکار می کنی و چطوری میخوای نوبت بگیری، به هیچیش فکر نکنیا و... یادتونه گفتم میخوان به دختر عموی ناتنی زنگ بزنن که چون آشنا داره برام تو سریعترین زمان ممکن و بهترین دکتر وقت بگیرن؟ بعد تماس گرفتن با دختر عموم یه جریانی شد مثل اینکه چندین روزه زن این عمو دچار سکته مغزی و...
-
یادداشت بیست و نهم
پنجشنبه 31 فروردین 1396 13:06
امروز دوباره والده سوال پیچم کرد +مساله ای نداری؟ ++نمی دونم ! +باید چکار کنیم؟ این جایی که بهت گفتن کجاست ++خودم وقت می گیرم +خب بگو اگر نمی تونی خودت بری ما وقت بگیریم برات ، یا بگیم دختر عموت اقدام کنه ++ والده ، زشته ، نمیشه که بابت هر چیزی به مردم زحمت داد +مگه می خواد چکار کنه ؟ یه وقت می گیره ++ اون سری بابت...
-
یادداشت بیست و هشتم
پنجشنبه 31 فروردین 1396 06:53
دیروز ماما جواب مامو رو دید گفت جواب سونوت هیچ مشکلی نشون نمیده ولی مامو میگه توده متراکم شده گفت چیزی نیستا، ولی چون غده های لنفاوی زیر بغل هم ورم نشون میده باید بری متخصص نامه داد برای دکتر طالعی، اینجور که از قراین معلومه هم زود وقت گیرم نمیاد گفتم حالا جدی بگین مشکلی دارم؟ باز مبهم حرف زد گفت نه، برو شاید حتی ازت...
-
یادداشت بیست و هفتم
چهارشنبه 30 فروردین 1396 11:22
این روزا صبح که از خواب بیدار میشم وقتی ماجراهای این چند روز اخیر رو یادم میاد همش حس می کنم بازم خواب بودم و از خواب بیدار شدم، همینقدر ناباورانه دارم دور و برم رو نگاه می کنم ، می دونم برای کسی قابل درک نیست ، اما واقعا هر صبح فکر می کنم ماجرای این کیست ها و نگرانی هام و جوابهای مبهم و دو پهلوی دکترها، خوابه ، صبح...
-
یادداشت بیست و ششم
دوشنبه 28 فروردین 1396 18:18
اول، پذیرش سونگرافی شماره یک +بیمار کو؟ دفترچه مال کیه؟ ++خودم هستم + (با تعجب ) چند سالته مگه؟ ++ 37 *** دوم، پذیرش سونگرافی و رادیولوژی شماره دو + مادرت کجاست؟ ++ دفترچه مال خودمه +مگه چند سالته؟ ++37 ** تو هر دو مورد هم وقتی رومو بر می گردوندم که برم بشینم تا نوبتم بشه، مشخصا درباره م پچ پچ می کردن و متوجه می شدم...
-
یادداشت بیست و پنجم
یکشنبه 27 فروردین 1396 13:04
دیشب یه دلشوره ای اومد سراغم که البته بعدش رفت ، اما الان یک ساعتیه با شدت بیشتری حسش میکنم و داره اذیتم می کنه یه مدته یه مزاحم تلفنی دارم ، حتی جواب تماسش رو هم ندادم ، یعنی در واقع نمی دونه صاحب شماره کیه ، زنه یا مرد، چند بار تماس گرفته بود من نشنیده بودم اما از اونجا که وقتی شماره ناشناسه یا اصلا جواب نمی دم یا...