دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

یادداشت بیست و سوم

 

 هنوز خوب نشدم!

سرما خوردگی اپیدمی بود ، همه مون به فاصله یک یا دو روز از هم درگیر شدیم ، مادام از روزی که رفتن هنوز نیومده، دلم تنگه ، اول تربچه سرما خورد ، بعد خودش، یعنی پاشون رسید به خونه از دلش در اومد، تا دو روز پیش هم هنوز حال مادام جا نیومده بود

فردا تدریس دارم ولی حالم خوب نیست ، مجبورم سر و ته کلاس رو هم بیارم ، مساله اساسی این آب ریزش بینیه ، که حتی با خوردن آنتی هیستامین هم خوب نمی شه و مخصوصا وقت درس دادن باعث میشه نتونم درست نفس بکشم و جلو دانشجو ضایعست

ارنست دیگه رو به راه شده ، تدریس هاش رو میره به نظر میاد در حالت نرمال دیگه دردی حس نمی کنه ، البته این چند روز اخیر یادم رفته بپرسم

یه تغییراتی قراره تو ساختمون طبقه بالا انجام بشه ، روز 17 فروردین بانو و خاله ریزه با مامانش اینا رفتن نارستان، توجیهش این بود که خاله ریزه از سر و صدای پتک و کارهای ساختمونی می ترسه - منم گفتم حتما همینه که میگی !-

در واقع چون همه زندگیشون رو جمع کردن ، قاعدتا باید تمام وقت که برای حداقل سه هفته میشه - این تخمین اولیه بود ، که تو این بازه کارهای بالا تمام بشه ، ولی الان سه روز گذشته هنوز هیچی شروع نشده ، تخریب کار نیومده و ...- در هر صورت تمام این مدت باید میومد پایین و خاله ریزه کلا پیش ما بود و خب می دونین که بانو کهیر می زنه وقتی خاله ریزه بیشتر از یک ساعت تو دید ما باشه

اون روز والده می گفت از دهن زنداییت در رفت داشت به خاله ریزه می گفت باشه حالا که نمیای بغلم اومدی اونجا نمی برمت پارک ، بعد اینجا من حق ندارم تا سر خیابون ببرمش ، اونوقت فردی می گه با اونا هم عین ما رفتار می کنه - گفتم مجبوره ، خجالت می کشه خب، چی بگه؟ روش نمی شه بگه حریفش نمی شم که باهاتون درست رفتار کنه-

ولی خوشم میاد خاله ریزه هرجا والده و زندایی رو با هم ببینه ، اول می دوه بغل والده، به عزیز اصلا اهمیت نمی ده و می دونم بانو همین رو می بینه بیشتر فشار میاره که بچه به مادر خودش نزدیک بشه و از ما دور ، منو می بینه یه عمه جونم ، عمه جونمی می گه اصلا دلم ضعف میره

دلم براش تنگ شده 

درد سینه م تقریبا داره به صفر می رسه ، گرچه برای احتیاط این چند روز ورزش نکردم گفتم شاید تحرک و بالا و پایین پریدنهام هم بی تاثیر نبوده ، دارم بی خیال دکتر رفتن میشم، اگر واقعا فقط یه فشار اتفاقی بوده، دیگه جای نگرانی نیست، درد خوب میشه نه؟ 

من یه دوره ترس ناجور رو چند سال پیش پشت سر گذاشتم و خودم می دونم الان واقعا به شکلی عجیب صبورانه برخورد کردم و حتی این میزانی که اینجا نوشتم در مقابل اونچه باید واقعا واکنش نشون میدادم هیچ بوده 

مساله ای که این روزها هنوزم فکرم ازش رها نشده این همسر بودنه! همسر هستم و مثل یه همسر رفتار می کنم اما باورش نکردم، نمی دونم چرا، بهش نزدیکم ، خیلی ، اما در همون لحظه هم فرسنگها دورم، خودم دقیقا می دونم درصد زیادیش دقیقا مربوطه به اون تفاوت 13 ساله! قصد دارم در موردش باهاش جدی صحبت کنم

نظرات 4 + ارسال نظر
منصوره جمعه 25 فروردین 1396 ساعت 12:40

گلم میدونم فصل امتحانات دانشجوهاست ....تدریس داری و گرفتاری های دیگه ....انتظار پست جدیدی ندارم ......اما نگرانتم ....فقط یه خبر از سلامتی خودت بده .
امیدوارم سالم باشی .....و علت پست نزاشتنت بیماری نباشه .

ممنون ازت منصوره جان ، باور کن راه دستم نبود پست بذارم

منصوره جمعه 25 فروردین 1396 ساعت 00:00

اسکارلت عزیزم نگرانتم یه خبر از خودت بده

منصوره سه‌شنبه 22 فروردین 1396 ساعت 01:00

اسکارلت جان روز مرد را به والد ، ارنست ، فردی ، گلامپی تبریک عرض میکنم .

ممنون عزیزم ،

منصوره یکشنبه 20 فروردین 1396 ساعت 09:52

سلام عزیزم خدا را صدهزار بار شکر که بهتر شدی . اما برای اطمینان بیشتر حتما دکتر برو
امیدوارم که مادام و تربچه و والده هم بهتر بشن

هنوز وقت نکردم برم دکتر! شاید امروز عصر

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.