دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

یادداشت صد و چهل و هفتم

   

 

امروز باهاش تماس گرفتم و گفتم روزت مبارک. گفت روز تولدم که نیست! چه خبره؟ فقط گفتم بی خیال و قطع کردم.

عصر دیدم پیام واریزی اومد. اون حساب حقوقیم نبود و ابوی هم چون خودش با کارتهای بانک صادرات کار میکنه عمرا به این یکی حساب چیزی واریز کنه.فوری دوزاریم افتاد که کار ارنسته. وحشت کردم. گفتم وای نکنه فکر کنه من که ظهر تبریک گفتم قصدم این بوده که در لفافه حالیش کنم باید کادو بده و چیزی برام واریز کنه. قلبم تو سینه داشت می زد و با خودم میگفتم مرض داشتی تبریک گفتی؟ مگه هر سال که هیچ واکنشی در مورد ولنتاین نشون نمی دادی آسمون به زمین اومد؟

تو این فکر بودم که دقیقا کی این ماجرا رو می کنه یه بلوا و به عنوان اینکه ازش سوءاستفاده کردم بهم سرکوفت میزنه که دیدم دو سه تا پیام پشت هم اومد به خطم. نمیدونین چطوری وحشت کردم. آخه هر زمان که میخواد شروع کنه به دعوا و هزارتا بد و بیراه نثارم کنه، به همین شکل یهویی رگباری پیام میاد ازش. گریه م گرفته بود. نمیدونستم چکار کنم. ده دقیقه یا ربع ساعتی صبر کردم دیگه پیامی نیومد. گوشی رو برداشتم

پیام اول:

عزیزم روزت مبارک

پیام دوم:

همسر عزیزم عاشقانه دوستت دارم. روزت مبارک

پیام سوم:

هدیه ای ناقابل برات فرستادم. کاش پیشم بودی جشن کوچک دو نفره ای میگرفتیم و شب رو با هم عاشقانه صبح میکردیم

...

دوباره گریه م گرفت.همزمان حس تنفر شدیدی تو وجودم زبونه کشید. به همراهش یه جور خیال راحتی تو دلم جاری شد. خیال راحت از اینکه ماجرا مربوط به تبریک ولنتاین نیست. اما گریه و تنفر، بیشتر بخاطر پیام دوم و سوم بود. اول از همه "همسر عزیزم" خشمگینم کرد. من کی همسر به حساب اومده م؟ مشکل اساسیم همیشه همین بوده. هرچی نگاه میکنم جایگاهم تو این رابطه رو نمی فهمم. حتی به عنوان یه معشوقه و دوست دختر هم نمیتونم خودمو به حساب بیارم. رک بگم حسم فقط کسیه که واسه چند روز اجاره ش می کنن!!! –بهتره بیشتر ادامه ندم خودتون تا آخرش رو بخونین-

دوم "عاشقانه دوستت دارم" آیا رابطه ما عاشقانه ست؟ تا الان نفهمیدم این رابطه برای ارنست قیقا چیه؟ تفریح؟ ارضاء شهوت؟ لابد از نظر اون تمام این رفتارهایی که میکنه عشق به حساب میاد! من بیشتر تنفر میبینمشون تا حس دیگه ای

بعدی " کاش پیشم بودی ... تا آخر" آخه تو کی تو یه مناسبت بلند شدی و اومدی سراغ من؟ همیشه از راه دور با یه واریزی و پیام خودشو راحت کرده.حتی واسه تولدم. حداقل من واسه تولدش تلاشمو میکنم، وقت میذارم و کادو میخرم-چیزی رو میخرم که میدونم حتما لازمش میشه و استفاده می کنه یا قصد خرید همون مورد رو داره اینا رو با دقت تو حرفهاش و چیزهای دیگه می فهمم که باید چی بخرم، مثلا سال اول صورت تراش خریدم چون تو چند باری که دیده بودمش هیچوقت تو وسایلش صورت تراش نبود و با ژیلت اصلاح میکرد، سال دوم ساعت مچی چون اون رو هم هیچوقت ندیدم به مچ داشته باشه، امسال رسیور چون تو حرفهاش گفته بود میخواد رسیور بخره- ولی اون چکار میکنه؟ امسال هم میتونست برنامه بذاره حداقل بیاد برای این ماجرا در  حد یک  صبح تا عصر اما نیومد تازه دوتا مناسبت بود. حالا ولنتاین رو قبول نداره برای همین روز زن باز چرا به خودش زحمت نداد؟ پووووف

بعد هم اون قسمت اخر شب رو باهم عاشقانه... اون که دیگه توضیح نداره. با وجود تمام مسائل پیش اومده و چیزهایی که الان نوشتم حدسش سخت نیست که چرا این حس ها به سراغم اومدن

خیلی فکر کردم که باید چی جواب این سه تا پیام رو بدم ؟

تصمیم گرفتم تماس بگیرم که البته جواب نداد. دست آخر پیام دادم:

تماس گرفتم که بابت هدیه ت تشکر کنم. امروز روز ولنتاین بود که بهت تبریک گفتم. روز زن فرداست.-خواستم با این جمله برسونم که قصدی نداشتم که فکرهای باطل به کله ش بزنه،ولی خب برام جالب بود که چرا امروز اینکارو کرد و نذاشت فردا تبریک بگه؟-

جواب داد:

فرقی نمیکنه عشقم. این اسمها بهونه ای برای ابراز دوست داشتنه

حالا باز با خودم میگم اصلا چرا باید مناسبتها یادش باشه و این کارها رو انجام بده؟

از یه طرف هم دلم واسه خودم می سوزه که چرا مثل بقیه نیستم. هم واحدی هام رو می بینم که عین باقی عالم و آدم پنجشنبه عصر و شب یا جمعه از صبح رفتن و مناسبت ولنتاینشون رو برگزار کردن اما من نشستم تو واحد و خودمو با فیلم و سریال مشغول میکنم و هر از گاهی هم چند قطره اشک از چشمهام می ریزه پایین

این مدت اخیر درگیر کلاسهای بدو خدمت هستم. چیزی که یکسال پیش باید طی میشده و نشده و الان بالاجبار فرستادنمون و عصرها تا ساعت 7 شب درگیر کلاسم حتی روز پنجشنبه هم از صبح تا 7شب کلاس دارم . چند هفته ست که خونه نرفتم.خسته م وکم خوابی اذیتم میکنه. خیلی چیزهای دیگه هم اذیتم میکنه یکیش اینکه چرا من باید تو خوابگاه باشم؟

فعلا تا همینجا باشه تا پست بعد از خواستگاری بگم که رئیسم تو عمل انجام شده قرارم داد و فرستاد سراغم


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.