دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

یادداشت صد و سی و هفتم

 

 دیروز عکس خاله ریزه و خان بابا رو گذاشتم اینستاگرام. اومد لایک زد. امروز عمدا یه دستور قلاب بافی گذاشتم باز دیدم اومده لایک کرده

الان میخواد چیو برسونه؟ حواسم بهت هست؟ یا من مایلم و تو مایل نیستی و بعد دوباره زنگ بزنه یا شروع کنه به پیام دادن و دری وری گفتن که محل بهش نمیذارم؟

من که بهش گفتم بره به اولویتهاش برسه. گفته بود دخترم به خاطر اینکه همه‌ش توجهم به توه داره فنا میره. من ازش غافل شدم و تو فکر کردی کی هستی؟ فقط بخشی از زندگی منی نه همه‌ش. من باید برای دخترم وقت بذارم و میخوامببرمش مسافرت. اونم بدون مادرش نمیاد. درسته که ما زندگی عاطفی نداریم و بخاطر دخترم با هم زندگی میکنیم اما در قبال اونم مسئولیت انسانی دارم. برده من که نیست! پس من بدون اینکه بخوام نگران واکنش تو باشم باید ببرمشون تو حق نداری رو ترش کنی حق نداری چیزی بگی و حق نداری.... حق نداری...

حق تو ادا شده مال اونا نه. من میخوام تعادل ایجاد کنم-زکی تعادل ایجاد کردن یعنی نصف هفته مال من نصف هفته مال اونا. تعادل یعنی اون زن هم خبر دار بشه و همونطور که من تیر تو قلبمه تو قلب اونم بره. ولی اون میخواد دو لا دولا شترسواری کنه و همه محرومیتها برای من باشه. تحکم میکرد یا میپذیری یا نمیپذیری و من کاری نمیتونم بکنم. بهش گفتم من دیگه نمیمونم داد و هوار میکرد که من میخوام بمونی ولی با این شرایط

یه مدت پیش بهم میگفتی بیام زندگیمو بذارم و باهات برم خارج زندگی کنم. یعنی دخترمو ول کنم. خیلی وقیحی...- چیزی که من گفته بودم این بود که کاش یه خونه تو ترکیه یا اذربایجان و کشورهای این دور و بر میخریدی که بتونی اقامتشونو داشته باشی بالاخره ادم پاسپورت یه کشور دیگه رو داشته باشه بهتره. پاسپورت خودمون که اصلا ارزش نداره و... حالا ببین حرف منو چطور پیچونده و تحویل خودم داده- 

خلاصه که چرت و پرت زیاد گفت حتی باز ماجرای اون خوابی که دیده بودم و اون میگفت چون اون خواب رو دیدی بهم خیانت کردی رو دوباره ریخت رو دایره.  مریضه بخدا مریض

جو جوری بود که انگارحق نداشتم حتی بگم نه نمیمونم.اصلا تکلیف حرفهاش معلوم نبود. ضد ونقیض بودن

بهش گفته بودم کاری کردی که وقتی بهت فکر میکنم هیچ حسین ندارم. نوشته بود خوش به حالت

پ. ن

اینا فقط گوشه ای از تمام حرفهایی بودکه بهم زد. خیلی بیشتر از اینا بود حوصله ندارم همه رو بنویسم. حالم بدتر از اینی که الان هست میشه

نظرات 3 + ارسال نظر
منصوره یکشنبه 6 مرداد 1398 ساعت 12:28

سلام نازی جانم...
نازی ندیدمت ولی مثل دخترم دوستت دارم باور کن الان که دارم برات کامنت میزارم چشمام پر از اشکه.
واقعا یارو خیلی معذرت میخوام خر ورش داشته فکر میکنه اووووه چه آدم مهمیه... آقا دستور صادر می‌فرمایند که هر چه من میگم همون باید باشه... کاش ردای ولایت فقیهی به تن می‌کرد.!!!

الهیییی. مهربونم گریه نکن. خود کرده را تدبیر نیست. خودم مقصرم فقط خودم

Kh شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 18:07

خفه شدن یا نشدن من اصل زندگی تو رو تغییر نمیده.اصل ماجرا اینه که تو اویزون اون مرده شدی و اونم صرفا برای عشق و حال مجانی خودش با توعه..
امیدوارم خدا از این کثافتی که توش دست و پا میزنی نجاتت بده.

هرکس منبر میره معده درد داره چون گوه زیاد میخوره. تو هم نخور واسه‌ت خوب نیست. شعورت نمیرسه وقتی از یه ماجرایی خبر نداری دهن کثیفتو ببندی و قضاوت بیجا نکنی. خدا یه کم شعور بهت میداد بد نبود
همین که جون میکنی ip و اسم تغییر بدی تا بتونی کامنت بذاری معلومه چه احمقی هستی

خواننده شنبه 5 مرداد 1398 ساعت 16:37

تقصیر خودته ک رفتی تو زندگی یه ادم زن دار.اونم کسی ک بچه داره.واقعا فکر کردی بچه اش رو که از وجودشه ول میکنه میاد با تو؟؟؟؟
تو هم اگر یه ذره غرور و شخصیت داشته باشی از این رابطه میای بیرون.
راستی اگر بنظرت اون مرد وقیحه تو وقیح تر از اونی.
کاش امثال تو و اون مرد می مردید تا دنیا جای بهتری میشد.

وقتی از اصل و کل ماجرا خبر نداری خفه شی بهتره

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.