دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

یادداشت هفتاد و نهم

 

 

یادتونه خیلی وقتها از تنها تو تخت خوابیدن بخاطر حس ترسی که گاها سراغم میاد نالیدم؟ کار عملی که میشه کرد اینه که برم میون والده و ابوی بخوابم. اما ادم که همچین حرکت زشتی نمیزنه. تازگی وقتهایی که دیگه خیلی از این حس ترس کلافه م یه کار احمقانه میکنم، آهنگ های ریتم آروم گوش میدم، اونم فقط ترانه هایی که صدای مرد باشه. مثل هوس سیری ناپذیر زمزمه صدای مردونه تو گوشت

دیوانگی هم عالمی داره

اینقدر گوش میدم تا گیج خواب بشم. اما حدس بزنین بعدش چی میشه؟ صبح خسته و کسل از خواب بیدار میشم

سواله ترس از چی؟ دقیقا نمیتونم توضیحش بدم. تو اون پست رمزدار که گفتم، چیزهایی مینویسم که مقداری از این حالتم رو شرح میده و باقیش هم بخاطر ترسیه که گفتم از مردن تو تنهایی دارم. گاهی چنان حسش قویه که کلافه کننده ست. با خودم تصور میکنم عین الان دراز کشیدی تو تخت و میدونی نفسهای اخرته و حتی نمیتونی دست کسی رو تو دستت فشار بدی. کسی نیست نزدیکت. حتی یه تصور احمقانه تر اینکه وقتی داری جون میدی کسی باشه بغلت کرده باشه و تا نفس اخر رهات نکنه.

اصلا به قول یکی از کاربرهای توییتر، من غلام بغلم غیر بغل هیچ مگو. اعتراف میکنم - یا شاید هم قبلا گفته باشم- که آغوشی که واقعا امن باشه، برام حکم همون ارگاسمی رو داره که هیچوقت تجربه ش نکردم-همیشه امن باشه نه فقط دو روز و بعد خودش بشه منشاءوحشت. معلومه دارم کنایه میزنم به ارنست نه؟ - 

تکرار دیدن صحنه مرگ کسانی که تو زلزله در اغوش هم جون دادن حالمو بدتر میکنه

گفته بودم از زلزله هم وحشت دارم نه؟

الانم دارم از اون آهنگها گوش میکنم

شبها بخزید میون دستهای پارتنرتون. مثل یه گربه،  خودتونو جا کنید میون دستهاش. حتی اگر خواب بود،زورکی برید جا شید . محکم بغلش کنید. دیگه تو خواب گم نمیشید. 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.