من امشب نگاه تو را شعر میکنم
و تو
شعر مرا نگاه می کنی
بی تو آنچه در دست دارم
خیالی از میوه است
و رویایی از جام
انارِ لب
و جام چشمانت...
در ضیافت تنهایی من
سایه لبخند تو میزبان است
اومدیم خونه مادام. میگفت اون پفیوز میخواسته بیاد اونجا هرچی بهش گفتم ما رو هم ببر محل نذاشته. خدایا من چقدر به این دختر بگم التماس نکن؟ اینجوری حس سرخوشی بهش دست میده که کاری یا چیزی که دلت میخواسته رو انجام نداده و تونسته اعصابت رو خورد کنه
بغض کرده بود، پارسال هم یلدا با تربچه تنها بودن
خلاصه که بلافاصله به والده و ابوی گفتم ما میریم خونه مادام. یعنی سوالی هم مطرح نکردم. با تحکم و تاکید. حالا بذار مردک اعصابش خورد شه با دیدن ما
دوباره یلداتون مبارک
پ. ن
١.
نمیدونستم اون پست شب یلدای منی مشکل داره، ولی خواستم درستش کنم بازم نشد. باید برگردم خونه با کامپیوتر درستش کنم
٢.
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود
این همه رنگِ قشنگ از کفِ دنیا برود
هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد
دلِ تنها به چه شوقی پیِ یلدا برود...؟
یغما گلرویی
٣.
اینم فال امشب من، که همچین هم جالب نیست
سلام گل گل من
از وقتی نبودم زیاد پست نذاشتی
سلام گلم اره خیلی وقته خبری ازت نیست، اون کامنتت رو هم خوندم درخواست هم دادم ، اواتارم نصفه ست یه عدد 4 رقمی اخر اسمی که گذاشتم دارم، که با یک شروع و با 6 تموم میشه
سلام نازی جان باز نبودت طولانی شد لطفا بیا یه خبری از خودت بده نگرانت شدم حسابی
سلام عزیزم ، ببخشید، باز گیر افتاده بودم
ای شما!
ای تمام نامهای هر کجا!
زیر سایبان دستهای خویش
جای کوچکی به این غریب بی پناه میدهید؟
این دل نجیب را
این لجوج دیر باور عجیب را
در میان خویش
راه میدهید؟
سلام چطوری؟ چزوریه که دیگه وبلاگت رمز نداره هر چند برای من فراموشکار خوبه ولی کلا باعث تعجبم شده
وا این وبلاگ که رمز نداشت از اول ، اومدم اینجا که بدون رمز بنویسم، پیدا نکردم شماره تو !