دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

ماسک سفیده تخم مرغ- آویشن

این مدت خیلی کارها کردم در مورد ماسکهایی که می زدم به صورتم 

وقتی ماسک با سفیده تخم مرغ می زدم به صورتم بخاطر روان بودنش خیلی باید مواد میریختم تا کمی قوام بیاد، گفتم خب چه کاریه، بیام مثل وقتی میخوام کیک اسفنجی درست کنم سفیده رو بزنم و مواد رو بریزم توش، این کار رو انجام دادم و خوب بود، راحت روی صورت می مونه و نمیخواد مواد زیادی بهش بزنین تا سرازیر نشه و همه هیکل رو به گند نکشه. اما نکته اینه که این ماسک برای استفاده دو دفعه در یک روز مناسبه ، یعنی بذاریدش یخچال آب می ندازه و نمی دونم آیا خواصش هم می مونه یا نه، بنابراین برای هر یک روز از نصف سفیده تخم مرغ استفاده کنین ، چون پف میکنه و میاد بالا مقدارش زیاد میشه، اگر که با تخم بلدرچین درست می کنین، سه یا چهارتا نهایتا سفیده نیازه، برای یک وعده، چون تخم بلدرچین کوچکه و اکثرا میزان سفیده به نسبت زرده ش کمتره، دیگه یه بار درست کنین دستتون میاد چندتا باید استفاده کنین برای هر یک وعده

از اون طرف کار دیگه ای که کردم، دمنوش آویشن درست کردم-البته دمنوش که دقیقا نه، ما دمنوش رو که میخوایم درست کنیم نمیجوشونیم،قدیمیها می جوشوندن که حسابی عصاره در بیاد، الان میگن نه بریزین تو آب جوش و بگذارید بمونه بعد صاف کنین، خلاصه بنده اومدم به روش قدیمی جوشوندم و صافش کردم و به عنوان رطوبت رسان ازش استفاده کردم،به این شکل که حوله مخصوص این کارهامو توی لگن عصاره آویشن میذاشتم مقداری میچلوندمش و بعد میذاشتم روی صورتم و دراز می کشیدم، در این حالت بایدجوشونده گرم باشه، یعنی گرمیش رو حتما حس کنین اما پوستتون رو نسوزونه. از طرف دیگه ، روی پد پنبه ای هم ریختم و گذاشتم روی چشمم و نیم ساعتی باهاش دراز کشیدم، یه حالت سرمایشی درست کرد و خیلی خوب بود. می تونین این رو شب انجام بدین یا هر زمان حس کردین چشمتون خسته ست. این جا یا باید سرد استفاده کنین یا ولرم باشه، اصلا نیاز به گرمای زیاد نداریم برای چشم، قدری که کمی گرما حس کنین که جریان خون پلکها کمی بیشتر بشه کافیه چون پوست دور چشم حساسه- اگر استفاده کردین بگین این سرما رو هم شما حس کردین؟

چیز دیگه ای که متوجه شدم این بود که وقتی جواب آزمایش هورمونیم اومد و گفتن مشکلی از لحاظ هورمون ندارم، با خودم خیلی فکر کردم که پس چرا محوطه چونه و زیر چونه م خیلی جوش میزد- یه مدت خوب شده بود، دو هفته پیش یهو دوباره یه سری ریخت بیرون- به این نتیجه رسیدم که پوست سوسول من باید سریع تمیز بشه، یعنی بیشتر از 4 ساعت نباید کرم پودر روش باشه- حالا جالبه این مدت که از مهر گذشته و میرم سر کار،از ضدآفتاب بی رنگ استفاده می کنم و روش با برس کمی پنکیک می کشم، یعنی کرم پودر در کار نیست، بنابراین نتیجه میگیریم که کلا هر چیزی باعث قطع تنفس پوستم بشه واکنشش جوشهای اینجوریه. ضد آفتاب رو که به تنهایی میزدم اصلا از این مشکلها نداشتم

دلیل اینکه این مدت مجبورم پنکیک بزنم روی ضدافتاب اینه که این سری آخر که توی تابستون رفتم برای تتو ابروهام تصمیم گرفتم مدل ابروهامو عوض کنم- تمام این سالها من روی مدل ابروی خودم گفته بودم برام انجام بدن و نخواسته بودم که برام مدل بدن. اما امسال تصمیم گرفتم دیگه مدل عوض کنم، البته مدل ابروم هم مناسبه چیز بی ریختی نیست، فقط اون دنباله رو به پایین ابروی کمونی خودم- اسمایلی خودشیفتگی-رو گفتم حذف کنن و کمی در ادامه و رو به بالا برام ادامه بدن. این شد که الان رد پاک کردن هنوز مونده- از اونجا که رنگ پذیری پوستم بالاست ، و خیلی رنگ تو خودش نگه می داره و این واسه خود تتوی اصلی عالیه ولی واسه الان که نیاز به پاک کردن شده باعث شده ادامه سابق پیدا باشه. وقت هم نداشتم این مدت که برم برای لیزر کردنش، چون باید چند روز تو خونه می موندم که زخمش خوب شه و با زخم بسته شده و اثراتش نخوام برم سرکار که اون چند روز کافی کذایی رو نداشتم. گذاشتم دم عید یا برای تابستون اگر تا اون موقع کمرنگ نشد. دارم از لایه بردار نوروا تریو آ استفاده میکنم هر شب ببینم کمرنگ می شه؟ البته میگن کمی کمرنگ شده، ادامه می دم تا دم عید

کسی از ماسک ذغال فعال Activated carbon ، charcoal Activated استفاده کرده؟ راضی بودین؟ چون  ذغال فعال میل زیادی به ترکیب شدن با بقیه عناصر داره، دارن ازش تو محصولات پوستی برای پاکسازی و جرم گیری استفاده می کنن و سال 2017 دیدم خیلی روش مانور شد. اما تو فکر امتحان کردنش نبودم، الان دارم جدی بهش فکر میکنم. اگر استفاده کردین بگین اینکه واقعا جرم گیری می کنه و منافذ رو تمیز میکنه درسته؟

برای خشک کردن جوش هم چیزی که مدتیه استفاده میکنم و می بینم تاثیر هم داره، یه لوسیون tea tree ازبرند لاکسیونه L'ACTION .کلا این tea tree هم مدتیه خیلی سر و صدا کرده. ولی اثرش رو خودم دیدم و میخوام برم ژل شوینده صورتش رو هم بگیرم اما از برند داخلی سیوند. تعریف ژل شوینده سیوند  رو خیلی شنیدم

مدتی پیش می خواستم یه فیس براش بخرم، برندهای مختلفی هست ، مثل کیوت اسکین، رمینگتون، کلاریسونیک، مگنیتون و..، از همه شناخته شده تر دو تای اول هست. اما به دو دلیل هنوز نخریدم، چون در حال تحقیق هستم که عوارضی هم داره؟ مثلا شنیدم که فیس براشهایی که با سیستم چرخشی عمل میکنن، باعث شل شدن پوست میشن-فقط شنیده ست و هنوز مدرک مستندی در موردش پیدا نکردم- نوع های ویبراتوری و اولتراسونیک و نوسانات پالسی رو میگن بهتره . آیا در موردش چیزی می دونین؟

 

ادامه مطلب ...

یادداشت هفتاد و هفتم

 


 چهارشنبه ظهر خواهرم اینا اومدن، دیروز ظهر هم رفتن ولی با چه ماجراهایی

اولا که همین چند هفته پیش بالاخره بعد از دو سال خواهرم رو برده واسه تربچه خرید کنن. یه شلوار و یه بلوز و یه پوتین برای بچه خریده. اون ماجرای خریدهایی که من و والده برای مادام و تربچه انجام می دادیم رو که یادتونه و تربچه هی به رخ باباش می کشید که فلان رو خاله خریده و بهمان رو خاله خریده .

حالا مادام میگه هر جا می خوایم بریم فشار میاره که همون بلوز و شلوار و پوتینی که براش خریده رو بکنن تن و پای بچه -البته برده شون جایی که قیمتها ارزونه خرید کرده ها، یعنی حاضر شده پاشه کلی بنزین بسوزونه، ترافیک و اتلاف وقت رو تحمل کنه ولی بره اون سر دنیا واسه دو قرون قیمت ارزونتر که اینجوری دیگه براش ارزون در نیومده که، شعور که نیست جون در عذابه-

چهارشنبه صبح سر همین ماجرا باز جگر خواهرم رو خون کرده. تربچه کفشی که من براش خریدم رو انتخاب کرده و گفته این رو میخوام بپوشم، مردک پفیوز اومده  گیر داده که نه همون پوتین رو بکن پاش. تربچه هم هی جیغ می زده و نمی ذاشته که اون پوتین رو بکنن پاش

دوباره گیر داده این چه لباسیه کردی تنش، این همه لباس رفتی براش خریدی، اینا رو می کنی تنش؟ - توجه کنین یه بلوز و یه شلوار جین بعد نود بوقی خریده میگه اون همه لباس-حالا چی تن بچه بوده؟ یه پلیور بافت بنفش تنش بوده که والده براش خریده بوده، لباس نازک که نبوده، تازه اولا کاملا نو و اصلا خراب نیست، ثانیا میخواستن بشینن تو ماشین، خیابون که نمی خواستن برن-

یعنی قشنگ من و والده و مخصوصا من عقده تو گلوی این نابشریم، یارو تازگیها چشم دیدن منو نداره. نه که بگم قبلا داشت ها، انگار فقط نشون نمی داده، الان که تربچه از صبح تا شب ورد زبونش اسم من و والده و ابویه دیگه یارو هی ماتحت سوزی داره و خودشو نشون میده

خلاصه خواهر ناراحت می شه، میگه اصلا نمیام ، خودت برو ، هی میگه بیا ، خواهر می گه نمیام ، هر بار میخوای ما رو یه جا ببری از وقتی میخوایم راه بیفتیم اذیت می کنی تا وقتی برگردیم ، این چه وضعیه، نمیام واسه خودم میشینم تو خونه اعصابم راحتتره. برگشته باز خواهر رو تهدید به کتک زدن کرده

این گذشت قرار بود پنجشنبه صبح خبر مرگش ببردشون گناوه، به خواهر سپرده بود ساعت 6 بیدارش کنه، ما که می دونستیم الکیه و بیدار نمی شه ولی خواهر همه وسایلش رو جمع کرده بود گذاشته بود جلو در ، خودش هم آماده ، تربچه رو هم تو خواب هم عوض کرد و هم لباس پوشوند- گفته بود میریم گناوه از اونجا مستقیم بر می گردیم شیراز، خواهر گفته بود اینجوری نمیشه، تربچه خسته میشه این همه ساعت تو ماشین، خودت برو ما نمیایم. گفته بوده حالا شاید برگشتیم اینجا فرداش رفتیم که من فکر میکنم دروغ می گفت اگر رفته بودن قطعا مستقیم می بردشون شیراز- 

خلاصه خواهر از ساعت 6 هی زنگ زد جواب نداد ، دوبار هم که جواب داد باز پیداش نشد که دوباره خواهرم زنگ می زد بهش که چی شد من منتظر نشستم. دست آخر ساعت از هفت و نیم گذشته بود خواهر باز زنگ زده بود بهش گفته بود ماشین خرابه، نمی ریم!

خواهر رفت خوابید اعصابش هم خورد بود. من تو تختم بیدار بودم زنگ زدنها رو می شنیدم. با خودم گفتم با ماشین خراب میخواست بره جاده؟ عجب احمقی. گذشت یهو ساعت 11 پیداش شده که برن شیراز، سریع وسایل بچه رو جمع کردن، من داشتم واسه خواهرم لازانیا درست می کردم، بیچاره تو خونه خودش نمی تونه لازانیا بخوره چون این مردک لازانیا دوست نداره، اگر خواهر هم بخواد واسه خودش درست کنه واسه اون یه  چیز دیگه،  الم شنگه به پا می کنه که چرا خواهرم یه غذای دیگه خورده-یادتونه که گفتم صبح به صبح انگار اومده رستوران، اُرد میده خواهرم ناهار چی بپزه-

وسط درست کردن لازانیا بودم، بیچاره خواهرم رفت و به لازانیا نرسید، دیروز ناهار رو به سختی خوردم، همش جلو چشمم بود. بهش سپرده بودم رسیدی زنگ بزن، ساعت از سه گذشت و زنگ نزد، زنگ زدم ، بهم گفت وسط راه موندن! گفتم واسه چی؟ گفت این احمق که نرفته بوده ماشین رو درست کنه ، نمیدونم صبح اصلا چطوری ماشین روشن شده، نیم ساعتی راه رفته بودیم که ماشین خراب شد. ماشین رو کشید کنار جاده بهش گفتم زنگ بزنم به بابام که بیاد بوکسل کنه برگردوندمون تو شهر، میگفت یه نگاهی بهم کرد انگار بهش فحش دادم- یادتونه زر زده بود خانواده ت به من کمک نکردن؟ حالا ببین رفتارشو، اولا که نگفته و درخواست نکرده اون همه کمک کردیم از اول زندگیشون، حالا اگر می گفت نمی کردیم؟- فاجعه اون بود که خواهر و تربچه رو وسط جاده تنها ول کرده رفته رو به مسیر جلو تعمیر کار بیاره، نه این که حتی برگرده تو شهر تعمیرکار بیاره، یعنی وقتی فهمیدم دود از سرم بلند شد، گفتم این بی غیرت تو و اون بچه رو رها کرده وسط جاده و رفته؟ تو هم هیچی بهش نگفتی؟ گفت بهش گفتم میخوای تنهامون بذاری ؟ گفته مگه شبه؟ خاک تو سر استدلالش کنن، وسط جاده شب و روز نداره که، یعنی هنوزم حس خفگی پیدا می کنم هر ثانیه این ماجرا یادم میاد. وقتی ولشون می کنه میاد اینجا، اگر خواهرم بگه بهم پول بده تربچه رو ببرم پارک برمی گرده میگه ها چیه تا من نیستم نقشه می کشی بری بیرون و از این حرفهایی که شرف و ناموس آدم رو زیر سوال می بره، بعد زن و بچه رو وسط جاده ول می کنه و میره دو ساعت بعد میاد-شاش بچه نابالغ تو اون رگ غیرتت-

ببینین این خط و این نشون ، من تا یه ضربه مهلک به این مردک نزنم ولش نمی کنم که، حالا صبر کنین به وقتش یک ماتحتی از این پاره کنم که هیچ جوره دوخته نشه مردک بی غیرت رو باید به عزا بشونم دیر و زود داره ، سوخت و سوز نداره، به خواهر هم گفتم تحمل کن تا من راه دستم بیاد و بتونیم از روزنه درستی ضربه بزنیم

به خواهر گفتم تو چرا حماقت کردی؟ باید بلافاصله زنگ می زدی ابوی میومد سمتتون چس مثقال هم به این یارو اهمیت نمی دادی. گفت خب می ترسم بعد اذیتم کنه و ... گفتم همین دیگه هی می ترسی اونم از این ترست سو استفاده می کنه، اگر چار دفعه رفتار درست کرده بودی و با چهارتا داد عقب نشینی نکرده بودی این مرتیکه راه دستش نمیومد که نقطه ضعفت چیه

خلاصه که داغون بودم ، بعدش هم که ابوی از بیرون اومد بهش گفتم، فردی هم اومد پایین گذاشت کف دست فردی، چه اتفاقی افتاد به نظرتون؟

تازه عقده گشایی فردی شروع شد که آره دوستم اومده بود خواستگاری ردش کردین حالا بکشه و فلان- یه دوستش اومده بود خواستگاری از لحاظ شنوایی مشکل داشت، از لحاظ پا هم مشکل داشت، پسر خوبی بود ولی خواهر رد کرد ، من می دونم چرا رد کرد، ماجرای اون خواستگاره و بلواهاش رو که تو وبلاگ اول نوشته بودم رو یادتونه که، خب میگفت چطور پای اون یارو مشکل داشت اینا کلید کرده بودن به لنگیدن و کوتاهی پاش ، بعد این یکی چون خودشون موافق هستن هم کم شنوایی و هم مشکل لگن که داره و باعث لنگیدنش میشه کاملا قابل اغماضه؟ نمیخوام-

حالا فردی یادش افتاده هی این مورد رو تکرار کنه، چند مدت پیش هم باز مساله همین رو پیش کشیده بود وقتی حرف خواهر و مشکلاتش شد. خلاصه که باز پسر،  نفوذش رو روی پدرش به کار برد و بهش گفت دخالت نکن، تا نگفته دخالت نکن- چون مادام با من صحبت کرده بود و مستقیم به ابوی نگفته بود- تازه ایرادات ابوی هم باز شروع شد که آره من مخالف بودم و گفته بودم نه ، مگه زورم رسید؟ باز میخواستن فقط بگن ما خوبیم بقیه عنن -ببخشید دیگه عصبانیم ، اما دقیقا این فلسفه ایه که اینا دارن، جای اینکه به مشکل الان بپردازن و حمایت درست کنن و راهکار درست و حسابی پیش بگیرن، هی میشینن میگن ما مخالف بودیم و ما جهان بین بودیم و ما فهمیده بودیم، اینا نفهم بودن به حرف ما گوش ندادن و فلان- حالا این به کنار باز من با خودم می گفتم عه؟ شما که این فلسفه تا نگفته دخالت نکن رو بلدین چطوری واسه من پیاده نکردین و هی سر از خود بدون این که من ازتون بخوام میرفتین پشت پرده با دامادتون وارد شور و حرف می شدین بدون اینکه بدونین ماجرا چیه فقط داد و هوارهای اونو می دیدین و عصبانیت و دعواهای تلفنیمون رو؟ وقتی من یک کلمه حرف نزده بودم که بدونین ماجرا چیه چرا خودتونو انداختین وسط؟ حالا که دختره غیر مستقیم کمک میخواد عاقل شدین، منطقی شدین!

فردی میگفت این انتخاب کرده باید زندگیشو بکنه

ببینین یه نصیحت اگر از این پدر و مادر یا خواهر و برادرهایی هستین که طرز فکرتون در مورد انتخاب همسر خواهر ، برادر یا بچه هاتون اینه همین الان یه زحمت بکشین یه پیت نفت بریزین رو خودتون همه رو راحت کنین، والا آدم با این چیزا مواجه می شه دردش بیشتر میشه تا وقتی یه غریبه آزارش می ده-حالا این فقط یه حرف از روی عصبانیت بود و جدی نگیرین، در کل میگم این برخورد با مشکلات زندگی زناشویی بچه یا خواهر و برادرتون واقعا درست نیست-

در ادامه می گفت این مردک آدم بشو نیست، حتی اگر باهاش صحبت بکنین- اینجای حرفش درست بود ولی بالاخره نمی شه که صرف بیشعوری یه نفر هیچ کس هیچ واکنشی نشون نده!-

فردی که رفت برگشتم به ابوی گفتم ببینم حالا که شما هی می گین خیلی ادمهای فهمیده ای بودین و می دونستین این ادم اینجوریه، آیا می تونستین حدس بزنین بانو بعد ازدواج، این رفتارهای زشت رو باهامون انجام میده؟ پس نمی تونین بشینین و هی فتوا صادر کنین و سرکوفت بزنین، فردی اگر خیلی کار بلده چطور نتونست بانو وادار کنه درست رفتار کنه و به خانواده ش بی احترامی نکنه؟ یا نکنه چون ما همیشه در حال تحمل اوضاع سختیم الانم وظیفه ما میدونه که دیگه بیخیال شده کلا عین خیالش هم نیست که بی احترامی ها تموم که نشده هیچ زیادتر هم شده و زیادتر از این هم میشه؟ همین خود جنابعالی ، من بهت گفتم بانو رفتارش درست نیست یا یه کاری بکنین یا خودم اگر زد به سرم و رفتم وسط دیگه هر چی ابرو احترام هست رو میذارم کنار و دعوا راه می ندازم هرچی هم میخواد بشه بشه، یا من از این خونه میرم که شماها هر چی دلتون میخواد تحمل کنین، یا اگر این خونه منه ، باید به منم احترام گذاشته بشه، لزومی نداره وقتی بی احترامی می بینم حرف نزنم

هیچی دیگه فکر کنم هر از مدتی باید یه لرزشی به این ابوی بدم با ماجرای از خونه رفتنم- البته لوث نمی کنم ماجرا رو ، هر وقت واقعا لازمه تو موضوعات حیاتی مثل این جور موارد حرف خونه جدا گرفتن رو می زنم، و ابوی اگر همون لحظه هم حرف بارم کنه، اما مشخصه شب تا صبح کاملا به موضوع فکر می کنه و می فهمه حرفم منطقیه و مسیرش رو یه کم اصلاح میکنه-

خلاصه که از دیروز دوباره تنگی نفس دارم-بخاطر اون سرما خوردگی یه مقدار سرفه های آلرژیک داشتم ولی از دیشب حالت تنگی نفس اضافه شده از بس اعصابم خورده. مدام با خودم میگم اگر خدای ناکرده وسط جاده یه بلایی سر مادام و تربچه اومده بود چی می شد؟ یقه این مردک رو میگرفتیم فایده ای داشت؟-


+مری کجایی؟