دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

یادداشت هشتم

یه پروژه ضرب الاجلی دستمه باید تا فردا آماده کنم واسه همین نیستم

اصطلاح اصلی  کابین خلبان، کاکپیت ه، من امروز یاد گرفتم! 

 

+ یه خشم خفته دارم نمی دونم از چیه، هی داره اذیتم می کنه، شاید هم مربوط باشه به موضوعاتی که روشون کار می کنم، هر متغیر مسخره ای رو به هم می چسبونن که باهاش پروپوزال و پایان نامه بدن ، یعنی خیلی وقتها دلم میخواد اون استادی که موضوع رو داده رو پیدا کنم و بهش بگم فقط میخواستی متغیرهایی رو کنار هم بچینی که کسی کار نکرده و بگی نوآوری شده؟ اصلا نگاه نکردی این متغیرها هیچ جوری به هم مربوط نمی شن؟ یا برای ربطشون اصلا تو همین پایان نامه باید یه نظریه زمینه ای ابداع کنی؟

حیف اسم استادی که بعضی ها یدک می کشن

++ارنست امروز صبح رفت واسه عمل.  نگرانم، هیچ کاری هم ازم بر نمیاد تا خودش خبرم کنه، هیچ کس هم باهاش نیست، خودش تنها رفته! تنها! 

فقط بعد از عمل دوستش میره به عنوان همراه بیمار-فکر میکنم خشمی که دیروز داشتم بخاطر همین ماجرای عملش بود که نمیتونستم پیشش باشم و بعد عمل هم تا خودش خبر نده نمی تونم تماس بگیرم، دیشب همش غرهای متفرقه زدم بهش، هی نالیدم، هی غر زدم، اما تهش فهمیدم کل ناراحتیم بابت این وضعیته که باید مخفی باشم و حتی واسه پرستاریش نمیتونم کنارش باشم- 

+++میخواستم یادداشت موقت رو حذف کنم، دیدم زیادی مونده دیگه موقت نیست ثبت شد به عنوان هشتم

نظرات 5 + ارسال نظر
Nahid دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت 18:11 http://rooznegareman.blogsky.com

عقط براش دعا کن و براش انرژی مثبت بفرست. این بیشتر به دردش میخوره.

هنوز خبری ازش نیست...

مری دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت 15:00 http://fandogh925.blogsky.com

اخیییی عزیزممممم
البته نگران نباش خداروشکر عمل خیلی حساس و خطرناکی که نبوده
گوشیش خاموشه؟نمیتونی بهش اس ام اسم بدی؟

نه نمیخوام یه وقت مشکلی پیش بیاد، اصلا نمی دونم الان گوشیش پیش کی می تونه باشه ، قرار بود دوستش وسایلش رو تحویل بگیره ، اما خب هر چیزی ممکنه ، منم که اونجا نیستم بدونم
برای همین هیچ کاری نمی کنم تا خودش پیام بده

Afsoon دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت 10:20

چرا کسی باهاش نرفت خواهر برادر هم نداره؟؟؟؟
حالا که کسی نبود خودت میرفتی
اگه انقد تنهاست هیچوقت تصمیم نگیر که ترکش کنی

اونا ساکن شهرهای دیگه هستن
تو بخش مردان که من نمیتونم برم، ضمنا میتونستم هم جون ندارم کارهاشو بکنم، ماشالله نسبت به من خیلی درشتتره زورم نمیرسه حتی رو تخت جابجاش کنم
از طرف دیگه ممکن بود هر کسی از دوستاش یا یک درصد اقوام بیان ملاقاتش یهو میگفتن به اون خانم که همراه بیمار بود بگین فلان کار رو بکنه مصیبت میشد، واسه همین نمی شد برم
میتونست حداقل تا موقع پذیرش باهاش بره، موقعی که داره میره تو اتاق تا پشت در اتاق عمل بره، وسایلشو تحویل بگیره نه؟ نه اینکه دوستش بره این کارا رو بکنه!
دیشب هی بهش گفتم کاش می تونستم بیام

مری یکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت 19:16 http://fandogh925.blogsky.com

میفمممم میفمممممممممم میفممممممممم

منصوره یکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت 13:34

موفق باشی گلم

ممنون عزیزم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.