دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

یادداشت دوازدهم

 

 

 


اتاقم رو ریخت و پاش کرده بودم این روزا ، حوصله جمع کردنش رو هم ندارم!

قشنگ بازار شامه

وقت آرایشگاهم فرداست، از 18 م ماه پیش دست به صورت و ابروم نزدم! رسما میشه باموهای صورت و ابروم خرسک بافت

بازم عید قراره مهمون داری کنیم، امسال، بانو زمان تولد تربچه گفت خاله ریزه دیگه عقل رس شده میخوام تولدش رو جوری بگیرم که تو ذهنش بمونه و حتما مامانم اینا هم باید باشن! این شد که تولدش افتاده عید، و باز هم بنابر این قرار، همه از اون ور میان اینجا، و دوباره بنابراین مساله، اونهایی که وقتی میان باعث سرسام میشن هم امسال پا می شن میان! پارسال شکر خدا نیومده بودن چون والده و ابوی ، بانو و فردی، مادام و گلامپی رفتن اونجا- اسم اینا رو هنوز تو پست یادداشت دو مشخص نکردم ولی امیدوارم الان متوجه شده باشین کیا رو می گم-

و ...

عید از همین الان زهرمار شده

قصدم این بود که یه تور بگیرم عید یه جا گم و گور بشم، بعد دیدم قصدم واسه انجام یه کاری باعث میشه دست نگه دارم و پولهامو جمع کنم و این شد که نشستم و دارم خودمو می خورم

چرا وقتی ادامه مطلب می نویسم اگر یه بار اینتر بزنم و ادامه مطلب رو  کلیک کنم نمیره ادامه مطلب؟ حتما باید دو بار پروسه اینتر زدن و کلیک رو ادامه مطلب رو انجام بدم وگرنه مطلب تو همون صفحه اول قابل مشاهده ست! یعنی دارم اشتباه عمل می کنم؟

ارنست از دیشب پیداش نیست!دیشب ساعت 2 براش نوشتم هرچی منتظرت بودم خبری ازت نشد نگرانم ، صبح بهت زنگ می زنم، صبح تازه جواب پیام منو داده که حالم خوب نبود ، الان بهترم نگران نباش! گفتم میگی حالم خوب نیست ، من نگران نباشم؟ باز هیچ جوابی نیست

خانم حتی بعد عمل هم نرفته بالای سرش،بازم دوستش داره ازش پرستاری می کنه!بعد هم که یه کم رو به راه شد می بردش خونه

دوباره دارم جوش میارم ، یعنی چی که نمی تونم بهش زنگ بزنم؟ داره دهنم وا میشه بگم اگر هی می گی همسرم و همسرم، باهام مثل یه همسر رفتار کن، من هر وقت دلم بخواد باید بتونم زنگ بزنم! اون شب قبل از عمل که هی نق می زدم ، بهش گفته بودم تو عید هم میری و پیدات نمی شه ، گفت نه قول می دم ، حتما به  اندازه کافی باهات صحبت کنم بعد پشت بندش گفت البته بعد از  چند روز اول! گفتم دیدی ؟ از همین الان معلوم شد! من نه مثل بقیه با تو رفتم بیرون نه قدم زدم، نه خرید کردم، نه مثل بقیه "آدما" با تو میرم مسافرت ! گفت چقدر امشب تلخی! قول می دم جبران کنم

ناراحتم... خیلی- البته میدونم خودم خواستم، ولی خب غرهامو که می تونم بزنم و خالی شم نه؟-

**پ.ن

کل خشمم از اینه که نمیتونم ازش پرستاری کنم، دوستش و خانمش این روزا مراقبش بودن، امروز میره خونه، کی اونجا میخواد بهش برسه؟ مطمینم یه چیزهایی رو بهم نگفته که ناراحت نشم، من که وضعیت خونه رو میدونم-اون چند روز تو دی یا بهمن ماه که سرما خورده بود گفتم سوپ بخوره، یه بار از دهنش در رفت که از رستوران یه قابلمه سوپ خریده اورده خونه! - 

نظرات 2 + ارسال نظر
Nahid پنج‌شنبه 26 اسفند 1395 ساعت 06:33 http://rooznegareman.blogsky.com

شاید خودش بهشون نمیگه و مثلا گفته میره مأموریت...

نه عزیزم عمل کردن که دیگه شتر سواری دولا دولا نیست، دیشب دوستش برده ش خونه، پانسمانشو هم عوض کرده و بعد رفته! بهش گفتم خب از این به بعد کی اینکار رو میکنه؟ گفت یه آشنا دارم میاد، امشب جایی بود واسه همین دوستم عوض کرد و رفت از فردا اون طرف میاد!
ببین یعنی تا این حد اوضاع وخیمه، خانم تو خونه ست اما پانسمانشو هم عوض نمیکنه

منصوره چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت 23:54

ای بابا ....چقدر مهمونداری ؟؟؟ بخدا گناه داره .....مامانت و شما
نمیشه برید مسافرت ؟؟؟ مهمونای بانو هستن ، خودش ازشون پذیرایی کنه ، یا بعد از عید تولد بگیره .....اگر تو عید تولد بگیره همه سیزده روز باید مهمونداری کنید

نه دیگه نمیشه ابوی و والده مسافرت هم قرنی یک بار برن میرن همونجا، مشکل خانواده بانو نیست، بقیه هستن، میدونی که کیا رو میگم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.