من وقتی حرف میزنم که حالم خوب باشد، یا بخواهم حالم خوب شود، سکوت یعنی برای خوب شدن حالم حتی حوصله هم ندارم
پ. ن
همون غصه های همیشگی، چند روز خونه مادام بودم، کار به جایی رسیده برای گلامپی آرزوی مرگ میکنم
برای یه زخم ساده رو دماغ خودش هزار تا کرم و پماد خریده و دکتر رفته، یه زگیل مانند تو بینی خواهرم زده که اذیت میکنه به فکر درمان و دکتر بردن مادام نیست، برای دندون صاحب مرده خودش مطب دکتر میره و کلی خرج میکنه، اما خواهرمو حتی بعد ۶ سال زندگی برای یه چک آپ نمیبره، نهایتش گفته میبرمت فلان درمانگاه با خدمات ارزون!
خدایا یا منو بکش یا این مردک رو
بانو دوباره بارداره، دیشب با شیرینی اومدن و خبر دادن، گفتن به کسی نگیم تا بره سونو
من فقط گریه می کنم این روزا
قفسه سینه م تیر کشید .... چکار میشه کرد برای مادام ؟
کسی هست که حرفاش رو گلامپی اثر گذار باشه ؟
حاملگی مجدد بانو مبارک
منصوره جان گلامپی آدم نیست ، وگرنه صحبت های اون دفعه باید ادمش می کرد، کلا از شعور خالیه این نابشر
ممنوون ، روزی عزیزات باشه
عزیزم...
داغونم مرمر همش حس میکنم دنبال بهانه ست کلا ارتباطمونو با مادام قطع کنه
و سکوتِ تو جوابِ همه ی مسأله هاست...
فکر نمی کنم