دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

یادداشت هفتاد و پنجم

 

 هستم ، زنده م، ببخشید واقعا ، هر روز و هر روز به خودم میگفتم امروز دیگه یه کم وقت گیر میارم می نویسم و باز نمی شد و واقعا نمی فهمیدم چقدر طولانی شده

تایپ جزوه های دروس  جدیدی که علاوه بر قبلیها تدریسشون رو گرفتم کل وقتمو گرفتن

به کسی نگین،چند هفته پیش هم زدم دستمو سوزوندم این وسط. چسبوندمش به المنت فر برقیمون، البته به روی خودم نیاوردم ، تا روزی که مثلا خوب شد زخمش و بعد فهمیدم چه افتضاحی بار اومده-به شکلی اتفاقی تاول روش پاره شد، بعد چون خونه خواهرم بودیم، هیچ چیزی واسه ضد عفونی باهام نبود و خودمم خیلی جدی نگرفتم ولی با اجازه تون عفونت کرد. نوشتن بیشتر برام سخت شد و تمام مدتی هم که می تونستم تایپ کنم باید جزوه تایپ می کردم- میدونم این توجیه خوبی نیست و باید میومدم شده یه خط هم می نوشتم، اما واقعا دیگه مغزم به این چیزا قد نمیداد-

خلاصه این که روی دستم سیاه و لکه شد و یه وضع خیلی زشتی ، دلم هم نمیخواست اصلا درباره ش صحبت کنم یا کسی چیزی بگه و روحیه م خرابتر شه، پماد ادیب درم استفاده کردم واقعا عالی بود- همون پمادیه که وقتی تربچه سوخته بود براش می زدیم و خیلی زود خوبش کرد و عفونت نکرد و جای سوختگیش رو هم محو کرد-

از طرفی مشکلات خواهرم کم که نشده هیچ مدام زیاد میشه و به همراهش حرص و جوش خوردن من - میدونین این اواخر دیگه داشتم تصمیم میگرفتم فایل صوتی بذارم تو وبلاگ این همه نوشتن خیلی وقت می بره. این مدت هم از بس تایپ کردم مچ دستم حساس شده

حساسیت هم یه مقداریش بر می گرده به فشاری که وقتی میرم یوگا و پیلاتس به مچم میاد کلا خودمو تبدیل کردم به یه ساختمون کلنگی

از اون طرف باز بخاطر زیاد پای سیستم نشستن چشمهام حساس شدن و سر درد میگیرم- قشنگ شده مثل زمان پایان نامه-

از طرف دیگه مطالعه برای آماده شدن واسه تدریس سر کلاسه و کلی وقتمو میگیره

از طرف دیگه عارضم خدمتتون که گزارش سونوم رسید به دو صفحه ، یعنی چی؟ یعنی به سلامتی کیست اضافه کردم، هفته دیگه هم وقت دکتر دارم

از یه طرف دیگه اون هفته عجله داشتم دوش بگیرم و برم کلاس یوگا با ژیلت زدم دوباره همون دستی که سوخته بود رو آش و لاش کردم 

از یه طرف دیگه مساله بیماری ارنست بود و این که جواب آزمایشش رو هفته پیش برد به دکتر نشون داد، گفت هنوزم تو مرحله شک و خطری، باید بری نمونه برداری، هیچی دیگه بخاطر اون هم مقادیری از اعصابم به فنای سگ رفت. امروز نمونه برداری داشته، صبح باهاش صحبت کردم و دیگه خبری ازش نبود و جواب تماس هم نمیداد تا نیم ساعت پیش که نوشت خوبم ، بدنم بی حسه ، دارم استراحت میکنم- سه هفته دیگه جوابش میاد، تا اون موقع هم من هی حرص بخورم-

از همه طرفی نوشتم ، بازم بهم مهلت بدین ، هنوز این جزوه های لعنتی تموم نشدن

در واقع اصلا شب و روزم رو درست و حسابی نمیفهمم، روزا سر کار ، عصرها یوگا و پیلاتس، باقی وقتهای این وسط هم تایپ جزوه و طرح سوال برای کوئیزهای هفتگی، خیلی دور خودمو شلوغ کردم فکر نمی کردم اینجوری تو گل گیر کنم

ناهید جان ، منصوره جان ممنون از خصوصیتون ، دیدم پیایم رو

فاطمه جان جواب دادم برات ممنون ازت

نظرات 6 + ارسال نظر
افسون شنبه 4 آذر 1396 ساعت 12:07

سلام عزیزم خوبی؟ بنظرم شاید اگه کانال تلگرام داشتی این همه ما هم استرس نداشتیم چون حداقل یه ای دی میدادی از آنلاین و آفلاین شدنت خیالمون راحت میشد که اوضاع ارومه نمیشه این کارو بکنی؟

سلام عزیزم، ممنونم از احوالپرسیت
راستش هی میخوام کانال بزنم ولی اسم دلخواهمو پیدا نمیکنم. البته مشغله این مدت هم اصلا نمیذاره بشینم درست و حسابی بررسی کنم و زود یه اسمی خودم خوشم بیاد برای کانال پیدا کنم

مریم دوشنبه 29 آبان 1396 ساعت 13:45 http://navaney.blogfa.com/

نل جمعه 26 آبان 1396 ساعت 10:54

خداروشکر نوشتی:)
از شلوغی اطرافت خوشم اومد.ذهنت بااینکه خسته میشه اما درگیر هست و فعالیت جسمی خسته ات میکنه و زیاد فکر نمیکنی...

شلوغی و بی نظمی بده، یه مقدار روال از دستم خارج شده نمیتونم بقیه کارها مثلا وبلاگ نویسی رو هندل کنم

منصوره سه‌شنبه 16 آبان 1396 ساعت 11:30

سلام عزیزم ...کاش میتوتستم بازی از دوشت بردارم ...اگر نمیتونستم غصه هاتو کم کنم حداقل جزوه ها را تایپ میکردم . خیلی نگرانت شدم ..این همه فشار و استرس و غصه میترسم نتیجه ش دیپریشن بشه .
فقط از خدا میخوام که غصه هاتو تبدیل به شادی کنه و مشکل خودت و ارنست را تبدیل به سلامتی

سلام مهربونم. ممنون ازت. همین همدلیت برام دنیایی ارزش داره. دپرشن رو که دارم، منتها فقط حاد نیست

Nahid دوشنبه 15 آبان 1396 ساعت 18:44 http://rooznegareman.blogsky.com

خداروشکر که مشکل خاصی نداشتی. ایشالا که همه مشکلات جسمی و روحیت باهم برطرف بشن. کار هم که خوبه. ایشالا سالم باشی و بتونی کارکنی و مفید باشی.

ممنون عزیزم. ببخش که نمیرسم حالی ازت بپرسم. این چندماه اخیر انگار خفه خون گرفتم سعی میکنم بریزم تو خودم حتی نیام بنویسم. نمیدونم چرا

کتایون دوشنبه 15 آبان 1396 ساعت 14:01

سلام.
خوبی؟
این مدت که نمی نوشتی خیلی نگرانت شدم.
امیدوارم‌با خبرای خوب برگردی.

ممنون کتایون گل، سعیمو میکنم اما گاهی حتی سوای مشغله های زیادم میخوام بنویسم نمیتونم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.