دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

یادداشت صد و نوزدهم

 

 وسط همه بدبختیهای من، اونم باید داغمون کنه و بره

برادر شیری خواهرم. برادر فتنه.تک پسر دایی بزرگم

پنجشنبه سوخت و دیروز بالاخره رفت

والده داغونه. همه داغونن.مامانش و فتنه و زن بیچاره‌ش و ۴ تا بچه قد و نیم قد. مردهای فامیل که کسی تا الان گریه‌شون رو ندیده همه زار زار گریه می کنن

٣۴ سالش بیشتر نبود. فقط ١٧ ساعت از مادام بزرگتر بود. سالها کنار خودمون بودن و بزرگ شدنشون رو با چشم میدیدیم. عروسیش چقدر من رقصیدم و واسونک خوندم. الان باید واسه داغش مویه کنم و سروک بخونم

کمر دایی بزرگم شکست. والده جیغ میزنه و میگه کاکام یه چشم نداشت  پسرش جای چشم نداشته‌ش بود. حالا عملا انگار کور شده


نظرات 6 + ارسال نظر
گنجشک چهارشنبه 3 بهمن 1397 ساعت 00:20

ای واااای خدا رحمت کنه تسلیت می گم خدا بهتون صبر بده

ممنونم غم نبینی

مرمر دوشنبه 1 بهمن 1397 ساعت 18:22

خدا رحمتش کنه و روحش در آرامش باشه. تسلیت میگم بهت دوستم.

ممنون عزیزم

منصوره دوشنبه 1 بهمن 1397 ساعت 15:57

سلام نازنینم ....وای چقدر دردناک تسلیت منو بپذیر عزیرم . خدمت مامان و مادام و ابوی و داداشتون وخانواده دایی تسلیت عرض میکنم
همون پسر دایی که دوقلو داشت ؟
چی شده ؟ تصادف ؟ سکته ی ناگهانی ؟ یا و.....؟

سلام مهربونم. خودت سلامت باشی.اره همون پسرداییم. برق گرفتگی بوده.همه رو هم مثل خودش سوزوند و رفت

مریم چهارشنبه 26 دی 1397 ساعت 14:17

ای وای تسلیت میگم

مرسی مریم غم نبینی

سحر سه‌شنبه 25 دی 1397 ساعت 00:28

خدا رحمتشون کنه

ممنون عزیزم

افسون دوشنبه 24 دی 1397 ساعت 22:01

خدا رحمتش کنه

ممنون مهربونم. خودت و عزیزات زنده باشین

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.