دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

یادداشت صد و بیست و یکم

 

 هستم ، نه که نیستم و دوباره رفتم به محاق

منتها من محل کار، نمی خوام از نت و سیستم های اونجا وارد وبلاگ بشم. چون همه چیز به شدت تحت نظارت و مانیتورینگه. برای همین به ریسکش نمی ارزه که بخوام استفاده کنم.

ضمنا نوشتن و باز کردن مسائل و توضیحاتش خیلی زیاده و زمان بر و من از صبح تا وقت ناهار و بعد از اون تا زمان اتمام ساعت کاری سرم به شدت شلوغه و وقت نمی کنم بنویسم و اگر هم وقتی پیدا بشه بخاطر اینکه مبادا کسی بخواد بگه فلانی به کارهای شخصیش می رسه و کار انجام نمی ده نمی تونم وبلاگ نویسی کنم

مورد دیگه این که فاصله من از خونه خواهرم تا محل کارم حدودا پنجاه دقیقه ست-با سرویسی که صبح منو می بره- صبحها ساعت 5 بیدار می شم، کارهامو میکنم 6 جلو در آپارتمان هستم تا سوار شم. بعد از ظهر که ساعت کاریم تمام می شه با اتوبوس های داخل شهری میرم و دقیقا دو ساعت تو راه هستم و حدود 6 می رسم خونه خواهرم. حساب کنین حدود 13 ساعت از بیدار شدنم با اون حجم کار می گذره. یه دوش بگیرم و وسایلم رو مرتب کنم و لباس هامو بشورم- لباسهامو با دست می شورم و روم نمیشه بخوام به خواهرم بگم برام بندازه ماشین، قبلا که میرفتیم دو سه روز خونه شون مهمونی اینقدر معذب نبودم که الان هستم-یه کم هم با تربچه بازی می کنم و حدود 9 یا 9 و نیم هم میخوابم! بعد انگار بدنم بیش از 6 ساعت خواب نیاز نداره از ساعت 3 بیدار میشم و تا 5 دورخودم غلت می زنم! پس عملا من 15ساعت در شبانه روز بیدارم

در مورد معذب بودن تو خونه خواهرم بگم که همه چیز هم میخرم برای خونه شون. گوشت و مرغ رو که والده اینا همیشه براشون می دن. من نون و باقی مایحتاج رو چند بار شده خریدم. خواهرم میگه نخر گلامپی می خره . اما من زیر بار نرفتم و بازم کار خودمو می کنم

خب حالا بریم سر ماجراهای  این مدت. برای اینکه بتونم در مورد مسائل مربوط به مشکلاتی که پیش اومد بنویسم باید ماجرای ازدواج قبلی رو براتون کامل کنم- از زیرش در رفته بودم چند ساله اما بالاخره چرخ روزگار دوباره منو برگردوند سر اون داستان که حتما تمام بشه. می نویسم و آپلود میکنم منتها تو وبلاگ اولم. نمیخوام اینجا تیتر بزنم و احیانا کسی یهو پیدا کنه و بفهمه عه، این صاحب همون وبلاگ فلانه

بعد بهتون میگم برین اونجا بخونین. تا اون داستان رو تموم کنین ، من این ور شروع می کنم به نوشتن ماجراهای مربوط به استخدامم  و اینکه چطوری این به اون مربوط بود-شاید هم اینجا رو دیگه به شکل فایل صوتی براتون بذارم-

نظرات 1 + ارسال نظر
لیلا یکشنبه 4 فروردین 1398 ساعت 19:08

خوشحالم ک برکشتی
خوبه که مینویسی

ممنونم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.