دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

یادداشت صد و سی و یکم

   

 امروز از ساعت ١٢ و نیم جوری ضعف کردم و گرسنه بودم که حد نداره. یه دونه نون کرمدار شکلاتی خوردم تو اداره،سیر نبودم ولی دیگه به قول معروف معده‌م مالش نمیرفت. اومدم خوابگاه رفتم دوش گرفتم باز ضعف کردم. دو تا برش پیتزا از فریزر در اوردم و گرم کردم و خوردم- ماه رمضون که دیگه اداره غذا سرو نمیکنه واسه ناهار و منم وقت و حال آشپزی ندارم، رفتم دو تا پیتزا خریدم و برشهاش رو گذاشتم تو ظرف در دار و فریز کردم. واسه ده روزم این دو تا بسه تا بعد دوباره برم بخرم-هنوزم گشنمه. ترس برم داشته نکنه یه وقت باردارم؟ مگه نمیگن باردار باشی هی گشنه‌ته؟ فقط یه تکرر ادرار ندارم هنوز! 
پ. ن
تو خوابگاه دارم اذیت میشم. هر روز یه بامبولی در میارن. هم اتاقیهام نه صاحب خوابگاه که خودشم تو یه کانکس تو حیاط اینجا زندگی میکنه و نوچه هاش. مثلا اینجا نباید دمپایی رو فرشی پوشید. حالا ده روزه من اینجا دارم سوسک میبینم طبقه پایین. بعد رو موکتها بدون دمپایی روفرشی راه برم؟ 
اعصابم داره خورد میشه. اون از وضعیت آب اینم از رو فرشی. تازه یه شب هم یارو اومد تو اتاق رخت آویزمو دید میگفت این باید بره تو بالکن. نکبت این وقتی لباس روش نیست که نمیذارن تو بالکن بمونه.اونجا دو تا گربه میاد هی رد میشه حتی بخاطر همین گربه ها شب نمیشه پنجره ها رو باز گذاشت و خوابید
دارن شورشو در میارن. فقط مونده رنگ شورتمونو هم اون انتخاب کنه. چند روز پیش رفتم یه خوابگاه دیگه دیدم. وسط خیابون ملاصدراست. خیابون بالا دست همینجایی که هستم. یه پنج دقیقه پیاده روی داره تا برسم سر ایستگاه اینش واسه صبح مهم نیست. واسه ظهرها که بر میگردم و گرمه، این مسافت پنج دقیقه ای ازار دهنده‌ست. ولی جای خالی نداشت. شماره گرفت که خبرم کنه
کاش تکلیف پست بندیم معلوم میشد میفهمیدم اینجا موندنی هستم یا نه که یه گلی بگیرم به سرم واسه گشتن دنبال خونه
پ. ن ٢
حس سر گیجه و خمودگی هم از ساعت ۴ اضافه شده. هنوزم گرسنمه. دیگه دارم میترسم
بی بی چک کی میتونه جواب بده که برم بخرم و تست کنم؟ 
من دیگه غلط بکنم بذارم از این اتفاقا بیفته-کلا مرض دارم خودمو نابود کنم. میدونم دارم چرت میگم. آخه اولش استرس نبود امروز استرس افتاده به جونم و هرچی دری وری و نامربوط و خنده داره به ذهنم خطور می کنه

نظرات 2 + ارسال نظر
منصوره سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1398 ساعت 12:50

سلام نازی جان
قرص های ضد بارداری تاثیر متفاوتی روی خانمها داره
شاید تاثیرش رو شما ضعف و گرسنگی باشه... نگران نباش عزیزم سلام

ممنون مهربون. فعلا از سه شنبه قرص نخوردم دیگه. منتظرم....

مریم سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1398 ساعت 00:00

ببخشید ولی دقیقا یاد اوایل ازدواجم افتادم که بعد از هر نزدیکی تا عادت بعدی همش توهم حاملگی داشتم و جالب اینجاست که سرگیجه و پرخوری و درد سینه هم داشتم اما اینا همش عصبیه و به خاطر فکراییه که میکنی بدنت واکنش میده
واسه خوابگاه یا خونه هم اگه خواستی یه روز باهم میریم دنبالش

بخاطر این وضعیته اخه. همه‌ش ترس تو جونمه. یا دیگه نمیذارم اینکارو بکنه یا باید خودمو راحت کنم و امپول بزنم. سابقه درخشان خانواده ما تو امر زرتو و زورت حامله شدن رو اگر داشتی مثل من الان ترس تو جونت بود
و بعد میرسیم به اونجا که باید فحش بخورم که وقتی چنین سابقه مسخره ای تو خانواده دارم چرا اینقدر احمقانه شل گرفتم که بله قبول دارم باید فحش بخورم ولی به خدا اون موقع اصلا یادم نبود اینا رو و تازه دو سه روزه یادم اومده این تاریخچه مشعشع رو

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.