دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

دلمشغولیهای زنی در آستانه چهل سالگی

یک سری از تجربه هامو تو کانال تلگرامم میذارم @myfreshair

یادداشت صد و سی و سوم

 

  


 به مبارکباد بیش از ده روزه که پریودم عقب افتاده، ماه پیش ٢٨م شروع شد طبق روال سابقم باید ٢۶م خرداد ابتدای دوره جدیدم باشه-ارنست رو ندیدما، ربطی به اون نداره- ولی اعصابم خورده چون هر روز که بیدار میشم دل درد دارم تا ظهر طوری که میگم اها امروز دیگه شروع میشه از ظهر به بعد کلا درد خفه میشه و خبری نیست تا فردا دوباره روز از نو و روزی از نو.

تو خوابگاه که بودم دمنوش دارچین و فلفل سیاه درست کردم - زنجبیل و زعفرون و بابونه نداشتم. با خودم گفتم چی بخورم که گرمی باشه؟ دیدم جز این دو تا چیزی دم دست ندارم. اندازه سر قاشق چایخوری فلفل سیاه میریختم تو لیوان و با یه قاشق چایخوری دارچین، منتها بعد از دم کشیدن اینقدر تند میشد که منی که عادت به طعم تند تو غذا دارم حسابی میسوختم تا بخورمش-چند روز اینکارو کردم و خبری نشد. از چهارشنبه شب هم که رسیدم خونه دارم دمنوش زعفرون و زنجبیل و زیره میخورم ولی کماکان خبری نیست. واقعا چرا اینجوری شد؟ سری پیش بابت اون نصفه و نیمه قرص خوردن احتمال به هم ریختن تاریخش بود ولی بدون اذیت و آزار آنچنانی شروع شد. اما الان؟ پوووووف

حالا این وسط قرار بود برنامه سفر داشته باشم با ارنست واسه همین هفته که شنبه هم تعطیله. منتها اون میگفت دوره‌ت که تموم شد دو سه روز هم ازش بگذره که کامل تمیز باشی! بعد که دوره عقب افتاد منم اعصابم خورد و هی منتظر و سر کار هم که مشغله زیاد. تو سکوت رفته بودم و چیزی نمیگفتم. یه روز تو مکالمه یقه‌مو گرفت که آره یه چیزی سر جاش نیست و تو چرا هیچی نمیگی و انگار برات فرق نداره که برنامه سفر به هم خورده-منظور دقیقش رو بخوام بگم میشه اینکه برنامه سکس به هم خورده! - تو عوض شدی و معلوم نیست چته و اگر ادم سابق بودی باید گریه میکردی و زنجره موره میزدی و... هی بهش گفتم من چکار میتونم بکنم وقتی دوره‌م شروع نشده. تو مگه خودت نگقتی تا دوره‌ت تموم نشده و دو روز هم ازش نگذشته نمیریم؟ خب الان این شروع نشده. تو همیشه هی گفتی میخوام وقتی میریم سفر پکیج باشه-بخدا حالم از خودش و این جمله به هم میخوره وقتی تکرارش میکنه-وقتی چیزیه که کاری در موردش نمیتونم بکنم گریه کنم واسه چی؟ ضمنا من الان سر کار هستم جلو رئیسم و اون اقای همکارم چرا گریه کنم؟ نمیخوام گریه گریه کنم و... مگه به خرجش میرفت حرفهای بی حساب و الکی خودشو میزد

خلاصه باز از همون حرفهای صد من یه غاز و گیرهای الکی. وقتی خوب اذیتم کرد و گریه‌م در اومد خیالش راحت شد که نه چیزی عوض نشده!

من هیچوقت نمیتونم این ادمو بفهمم واقعا تکلیفش با خودش معلوم نیست. به تنهایی یه تریلی ١٨ چرخ پر از تناقض رو با خودش حمل میکنه

در حال حاضر و در این ساعت که دارم این سطر ها رو تایپ میکنم، دقیقا به اندازه همسر اول ازش متنفرم ولی یه چیزی یاد گرفتم تازگی. تو این موارد تو روش میخندم و کماکان از عزیزم و جونم استفاده میکنم تا دهنش بسته بمونه. واسه غرورم یه شکست به حساب میاد ولی واقعا حوصله دعوا ندارم. میدونم یه روزی بالاخره با وجود تمام دوست داشتنی که تو وجودمه ولش میکنم فقط این وسط اون تا الان خوش شانس بوده که ذخیره دوست داشتنم به پایان نرسیده و هنوز یه ته مونده ای ازش هست  حالا کی میخشکه رو نمیدونم. اونم باز بستگی به اون و رفتارها ش داره. همونطور که اون منبع عظیم عشق رو زده تا این حد به فنا داده از این به بعدش هم خودش یه تنه تو خراب کردن استاده و ادامه میده

تنفرم هم از اینه که موفق شد منو به یه ادم دو رو و متظاهر تو رابطه تبدیل کنه که حسش رو شفاف بروزنده که عصبانیو ناراحته یا ازش ناامیده و ... و این یعنی دروغ. از این بدتر هم میشم و دروغهای بزرگتری هم بهش خواهم گفت. خورد خورد دارم به یه دروغگوی  درجه یک تو رابطه تبدیل میشم

پ. ن

١.مراجعه کردم به یه پزشک برای ایودی. گفت چون تا حالا زایمان نداشتم نمیتونم ایودی بذارم. از طرف دیگه یه چیزایی درباره احتمال سوراخ شدن رحم و احتمال بارداری خارج از رحم و... درباره‌ش خوندم که ترسیدم  اخه یکی از دوستام یکیو پیدا کرده که غیر قانونی اینو برام بذاره. حالا واقعا کی میخود امار بگیره من زایمان داشتم یا نه که همون خانم دکتری که دوستم اول معرفی کرد برام نذاشت که خیالم راحت باشه یه ادم وارد داره این کارو میکنه؟ - فعلا از ایودی هم ترسیدم و این یکی راه هم به سنگ خورد. مونده توبکتومی و وازکتومی که دومی رو ارنست با اینکه ازش خواستم اصلا زیر بار نمیره. توبکتومی هم واسه من انجام نمیدن چون به نظر مجرد میام - 

٢.منصوره مهربونم پیامتو دیدم. ممنون ازت که به فکرمی. هستم ولی میبینی که مثل همیشه...

٣. امروز یکشنبه ٩ تیر. دو روز دیگه هم گذشت و کماکان دوره من شروع نشده!!!! 

نظرات 1 + ارسال نظر
نل جمعه 7 تیر 1398 ساعت 16:35

این بی نظمی طبیعیه.بخاطر قرص و استرسیه که داشتی.
حتی ممکنه چندماه این قضایا تکرار بشه.

دلت خوش باشه عزیزم

از دل درد هر روزه و مزمن که رو مغزمه عاصی شدم نل. کاش شروع شه و دیگه هم اینجوری نشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.