-
درونگرایی و برونگرایی
دوشنبه 13 شهریور 1396 18:07
دانشمندان میگن مردم هم برونگرا هستن و هم درونگرا، اما باید دید کدوم قسمتش برجسته تره تا تو همون گروه تقسیم بندی بشن. من نه میتونم خودمو تو گروه درونگرا جا بدم و نه برونگرایه جورایی مشخصاتم به نظر بینابینه. ولی این متن درباره انواع درونگراییه و انگار من یه درونگرای اجتماعی هستم
-
یادداشت هفتاد و یکم
یکشنبه 12 شهریور 1396 12:03
از گروه دوستیمون سه نفر جدا شدن، من ، ن و ب -هر دو چند ماهه کارشون تموم شده- ن که یه دختر داره و البته همه چیز رو بخشید و حضانتش رو گرفت، از لحاظ موقعیت کاری وضعیتش فوق العاده عالیه ، اما نکته مشترک بینشون اینه که اصلیت خانواده شون مال همینجاست ب هم همونیه که یه مدت میرفتم پیشش عکاسی اما نکته اصلی اینه که هر دو از ترس...
-
یادداشت هفتادم
چهارشنبه 8 شهریور 1396 18:20
این شعر احمدرضا احمدی تو سرم افتاده: حقیقت دارد تو را دوست دارم در این باران میخواستم تو در انتهای کوچه نشسته باشی *تویی نیست. بارانی نیست.
-
یادداشت شصت و نهم
چهارشنبه 1 شهریور 1396 14:17
حستون نسبت به روز تولدتون چیه؟ هر سال به محض رسیدنش از فرداش منتظر همون روز تو سال بعد هستین؟ یا کلا براتون مهم نیست یا فراموشش می کنین یا تعمد دارین برای فراموش کردنش؟ حس من که سه تای آخره ، تا الان نشده که ذوق تاریخ تولدم رو داشته باشم. یادم میاد که سالهای بچگی هیچوقت چیزی به اسم تاریخ تولد و تبریک تولد نداشتیم،...
-
یادداشت شصت و هشتم
چهارشنبه 25 مرداد 1396 16:12
دارم میرم خونه مادام ، دو روزی فکر کنم اونجا هستیم، والده وقت دکتر داره، البته دو شنبه هم وقت دکتر داشت و یکشنبه صبح رفتن اونجا . از بس تربچه گفته خادی ، خادی ، هم مادام تماس گرفت و هم والده گفت بیا بریم- یه کارهایی دارم که باید خونه باشم این روزا- اما بخاطر تربچه دارم میرم یه آهنگی هست به اسم خاطرخواه ، ناهید خونده ،...
-
یادداشت شصت و هفتم
جمعه 20 مرداد 1396 10:33
دنیا بدجوری تنگ شده برام! ادامه و تحمل خیلی چیزا دیگه از توانم خارجه. یادم میاد اون شبی که گاز اتاق رو باز گذاشتم که صبح فرداش دیگه نباشم! اما الان توان اون کار رو هم ندارم، کاش یه مرگ تو خواب میومد سراغم ، بدون این که بفهمم دارم می میرم، خیلی بهتره، کلا آدم هیچ چیزی رو نفهمه خیلی بهتره به قول محمد علی بهمنی : گسترده...
-
یادداشت شصت و ششم
پنجشنبه 19 مرداد 1396 12:06
والده گفت شوهر خاله برای جمعه باغ گرفته ، میای ؟ گفتم نمی دونم ، بعد گفتم مادام هم میاد؟ گفت نمی دونم ، خلاصه زنگ زد و پرسید، مادام گفته بود فکر کنم بخاطر روزی که تربچه سوخت و خاله اینا همه جلوش در اومدن و بابت رفتار نا درستش حرف به خوردش دادن، باز خیار کون تلخ شده ، گفته کار دارم نمیریم گفتم این کلا دنبال بهانه ست...
-
یادداشت شصت و پنجم
چهارشنبه 18 مرداد 1396 12:24
وقتهایی که خاله ریزه گریه می کنه مخصوصا وقتی جلو روی ما باشه و ما مثل بز فقط نگاه می کنیم ، بچه با التماس بهمون خیره میشه و انگار منتظر یه دسته برای یه ذره ملاطفت. با خودم میگم چطوری در موردمون فکر می کنه ؟ لابد بزرگ بشه میگه شماها منو دوست نداشتین ، ساعتها بالای سرتون گریه می کردم اما اصلا نمیومدین بگین من چمه؟-بانو...
-
یادداشت شصت و چهارم
یکشنبه 15 مرداد 1396 18:14
خیلی سخته بخوای بنویسی، دستت به کار نره ، میخواستم بنویسم ولی واقعا اعصابم خورد بود مادام اینا اینجا بودن ، تربچه با چایی خودشو سوزوند، از سینه تا شکم ناهار خونه خالم اینا دعوت بودن -طبق معمول همیشه که از شلوغی فراریم نرفتم- گلامپی پفیوز هم بخاطر اینکه مثلا نشون بده واسه ما ارزش قائل نیست ، خونه خالم واسه ناهار...
-
یادداشت شصت و سوم
چهارشنبه 4 مرداد 1396 01:40
زیباییت حق آینه های خانه من بود دلم ریش شد وقتی خوندمش
-
یادداشت شصت و دوم
سهشنبه 3 مرداد 1396 22:19
دکتر سونوگراف گفت فرقی نکرده نتیجه سونوت با دفعه قبل مامایی که سری پیش بهش مراجعه کرده بودم گفت بافت سینه ت متراکم شده یعنی وضع بهتری داری گرچه کیستها تغییر قابل گفتنی ندارن-بعد اسکنشون رو میذارم- به سلامتی پولیپ رحمی دارم که زمان نمونه برداری پاپ اسمیر مشخص شد، جواب پاپ اسمیر بیاد باید برم برای برداشتنش و لابد نمونه...
-
درگوشی زنونه
دوشنبه 2 مرداد 1396 11:53
-
یادداشت شصت و یکم
دوشنبه 2 مرداد 1396 11:31
امروز ساعت 5 وقت سونوه ، انگار این کیستهای من سیستم هوشمند آزار و اذیت دارن ، مثلا هر بار وقت دکتر دارم یا سونو ، هی بیشتر درد دارن و سوزن سوزن می شن ،هی بگن ببین ما هستیما بدبخت حرص بخور ، حرص بخور ، حرص بخور... مرض دارن عین خودم! ترکیب ماسکهاتون رو ثابت نگه ندارین، مثلا سه هفته مداوم هر روز اگر از ماست و جوانه گندم...
-
معرفی آهنگ، تو که نیستی پیشم
شنبه 31 تیر 1396 13:56
تو که نیستی پیشم از مسیح و آرش AP سبک خوندن حامد همایون رو که می دونین چطوریه ، هر جا آ داره رو آو میگه ، مثلا ما هم خودشو حاومد هماویون صدا کنیم لابد درست درمیاد، این دو خواننده هم سبکشون خاصه ، دو سه تا ترانه ازشون گوش دادم تقریبا تو همین مایه هستن ، ولی از این یکی خوشم اومده، مخصوصا ریتم و لحن این قسمتش تو میتونی...
-
یادداشت شصتم
شنبه 31 تیر 1396 12:41
استرس جدید این روزها اینه که برای دو مرداد وقت سونو دارم، آیا کیستها بیشتر نشدن؟ بزرگتر نشدن؟ کاش اول ازدواج جای اون کلاسهای مربوط به مسائل جنسی که کاملا به درد نخوره یه کلاس بذارن واسه ملت که همدیگه رو شوشو یا عیال صدا نزنن، حال به هم زنه بدم میاد وقتی از این کلمه استفاده می کنه ازدواج مناسبتی که دیگه این حرفها رو...
-
یادداشت پنجاه و نهم
دوشنبه 26 تیر 1396 01:44
و أخاف یوماً أن أحبّک فوقَ ما تتحمّلین... :: میترسم از آن روز که تو را بیش از توانت دوست بدارم... فاروق جویدة مدتهاست خودم دست به قلم نبردم و شعر ننوشتم. حتی شعرهای دیگران رو که میخونم به دلم نمی شینه اما این یکی... مفهومش خیلی عمیقه. و چقدر زیبا تو چند کلمه بیان کرده.فقط نمیدونم چرا تمام جونم درد گرفت با خوندن این...
-
یادداشت پنجاه و هشتم
یکشنبه 25 تیر 1396 12:11
من وقتی حرف میزنم که حالم خوب باشد، یا بخواهم حالم خوب شود، سکوت یعنی برای خوب شدن حالم حتی حوصله هم ندارم پ. ن همون غصه های همیشگی، چند روز خونه مادام بودم، کار به جایی رسیده برای گلامپی آرزوی مرگ میکنم برای یه زخم ساده رو دماغ خودش هزار تا کرم و پماد خریده و دکتر رفته، یه زگیل مانند تو بینی خواهرم زده که اذیت میکنه...
-
چالش
چهارشنبه 14 تیر 1396 16:43
میخوام یه چالش یک ماهه بذارم از امشب، شروع کنین 1. خودتونو وزن کنین 2.قبل خواب یه لیوان آب ولرم - یه کم گرم تر از آب شیر-رو با کمی سرکه سیب-حدود سه تا چهار قاشق غذاخوری- و سر قاشق مربا خوری نمک مخلوط کنین و بخورین بعد بخوابین- یعنی آخرین چیزی که میخورین این باشه- صبح هم وقتی بیدار می شین اولین چیزی که میخورین همین...
-
یادداشت پنجاه و هفتم
چهارشنبه 14 تیر 1396 10:45
همونطور که حدس می زدم والده رفته ماجرای مادام رو گذاشته کف دست ابوی، البته تا جایی که شنیده برگردم به عقب تر ، قبلا هر چند هفته یه بار میومدن ، از وقتی گلامپی شروع کرد یه معاملاتی رو انجام دادن برای تحویل مورد معامله گاهی باید هر چند روز یه بار میومد اینجا و عصر بر می گشت،مادام هم می گفت ما رو هم ببر ، میاوردش، این شد...
-
یادداشت پنجاه و ششم
شنبه 10 تیر 1396 15:38
بهش میگم قصدت از این لجبازی ها چیه؟ میگه کاملا در اشتباهم، خودآزاری میکنم و دوباره از دهنش در میره که باید برم پیش روانشناس- اصلا مشاوره هم نه ،روانشناس!- به نظر می رسه یا خودشو زده به اون راه یا کلا ما دو تا حرف هم رو متوجه نمی شیم! - چرا هر وقت دعواست میزنه به کوه؟ البته که بهش هم گفتم- باز هم تکرار میکنه من می ترسم...
-
یادداشت پنجاه و پنجم
جمعه 9 تیر 1396 18:12
خاله ریزه خیلی پر جنب و جوشه ، یه جا نمی شینه و مدام دوست داره بازیهای پر تحرک بکنه و بدوی دنبالش و بپر بپر کنه ، یه بازی باهاش می کنیم که خودش اسمش رو گذاشته بدو بدو، اون می دوه باید بدویم دنبالش بعد خودشو می ندازه زمین باید بوسش کنیم تا دوباره بلند شه بدوه و این سیکل ادامه داره و ماشالله خسته هم نمیشه از اون طرف...
-
یادداشت پنجاه و چهارم
جمعه 9 تیر 1396 13:30
علنا لجبازی می کنه، عین خیالشم نیست که داره چه ضربه ای می زنه یک هفته به قول خودش درگیر مهمونهاش بوده- بهش گفتم مطمئنا 5 دقیقه موقعیت داشتی و عین خیالت نبود بهم زنگ بزنی -خیلی راحت می گه حالا این چند روز حرف نزدیم اتفاقی افتاد؟ بعد تازه شاکی هم هست در مورد جوابی که به پیامش داده بودم! میگه ادم وحشت می کنه بیاد سراغت!...
-
رفع سریع آکنه و دانه های سرسیاه
پنجشنبه 8 تیر 1396 12:03
تو سایت پینترست چند روش دیدم برای از بین بردن سریع آکنه و منافذ بازی که توش جرم گرفته و به اصطلاح خیلیها بهش میگن دانه های سر سیاه روش اول از بین بردن سریع آکنه مخلوط کردن2قاشق غذاخوری بلغور جو دو سر oatmeal با یک سفیده تخم مرغ و دو قاشق غذاخوری آب لیمو ، به صورت دورانی روی پوست ماساژ بدید و بگذارید بمونه بعد از نیم...
-
یادداشت پنجاه سوم
چهارشنبه 7 تیر 1396 14:40
سه روزه دارم از ماسک ماست و جوانه گندم استفاده می کنم، یه سوال ایا ماسک میزنین همون روش سه چهار دقیقه ماساژ دورانی با یه لایه نازک از ماسک رو انجام میدین و بعد لایه ضخیم میذارین بعد بذارین خشک شه؟ من حس میکنم اینجوری ماسک زودتر اثر خودشو نشون میده. اگر امتحان کردین نتیجه رو به منم بگین، میخوام ببینم واقعا این مدل ماسک...
-
یادداشت پنجاه و دوم
یکشنبه 4 تیر 1396 23:10
داغ زندگی مادام داره می سوزوندم، خوشبخت نیست، گلامپی دیگه داره شورشو در میاره نمیدونم این ماجراهای اخیر رو به ابوی بگم یا نه، میترسم آخر یه روز تهدیدهاش عملی بشن و دست رو مادام بلند کنه قسمش دادم اگر این کارو کرد فوری بهم خبر بده ترس و بغض و نگرانی... دارن روانیم می کنن، کاش حداقل دور نبود،هر روز بهش سر میزدم شاید از...
-
یادداشت پنجاه و یکم
یکشنبه 4 تیر 1396 12:44
به شکلی وحشتناک دلشوره دارم - خدا به خیر کنه باز چه بلایی قراره سرم بیاد؟نشده یه بار دلشوره بگیرم بعدش یا یه دعوای وحشتناک نشه یا یه اتفاق بد برام نیفته- از چهارشنبه از اداره هی زنگ میزنن، چون شماره شون رو ذخیره نکردم هی بوق اشغال می شنون ، امروز حتی شماره خونه رو هم گرفتن- این شماره که بهشون دادم تو اتاق خودم وصله و...
-
یادداشت پنجاهم
یکشنبه 28 خرداد 1396 22:25
یک اعترافی کنم، از شیرپاک کن فیتومر اشتباه استفاده می کردم! دیشب اتفاقی رو بطریشو خوندم، نوشته بدون پنبه استفاده کنین، با انگشت به شکل دورانی ماساژش بدین و وقتی جذب شد، با تونر صورت رو تمیز کنین. متاسفانه توجه نکرده بودم و با پنبه استفاده میکردم دیشب این کار رو کردم، جوش جدید نزدم! تجربه دوم از اول استفاده از ماسک...
-
دانلود آهنگ رفت مسعود صادقلو و مهدی حسینی
شنبه 27 خرداد 1396 16:39
تو باشگاه این آهنگ رو شنیدم و ریتمش اونجا به نظرم جالب اومد واسه خودمم دانلود کردم رفت
-
یادداشت چهل و نهم
شنبه 27 خرداد 1396 15:52
ماجرای جوش زدنهامو که گفته بودم به نظرم بخاطر این محصولات فیتومر باشه ، یا شاید فقط بخاطر تونیکش ، به من وسایل گرون و لاکچری نیومده آقا، همون شیر پاک کن ده هزار تومنی سینره رو بزنم بهتره ، پوستم لیاقت محصولات گرون و سطح بالا رو نداره! البته چون نمی دونستم ماجرا چیه حتی قرصهای کیوتن پلاس و یتامین ای رو هم قطع کردم ، از...
-
یادداشت چهل و هشتم
شنبه 27 خرداد 1396 14:30
ماجرای دم عید قالی ها رو که یادتونه ، رسما کودتا کردم و سرویس شدم تا شسته شدن داشته باشین تا ادامه رو بگم این مدت دو بار برنامه افطاری خونمون به هم خورد، بدعت جدید خاله کوچیکه اینه که اگر خواستی دعوت بگیری باید با عروسش هماهنگ باشی، اون نیاد خاله مهمونی رو به اختیار خودش کنسل میکنه ، تو که میزبانی هم کلا کشکی این وسط،...