-
یادداشت صد و سیام
دوشنبه 16 اردیبهشت 1398 12:25
من رفتم مرکز تحقیقات ایدز. ازمایش دادم. منفی بود. جای اینکه خوشحال بشم افتادم به نفس نفس. انگار داشتم تخلیه روانی رو این مدل انجام میدادم. عین کسی که مسافت زیادی رو دویده اونجا کل مشخصات رو ازم گرفتن! چرا میگفتن بدون مشخصاته؟ ادرس و پست سازمانی و... خلاصه که عورت مکشوف شدم رفت زنگ زدم به ارنست و تا گفت الو گفتم زنگ...
-
یادداشت صد و بیست و نهم
شنبه 14 اردیبهشت 1398 22:45
کاش یکیو داشتم باهام میومد آزمایش. اینقدر این ادم بهم میگه دیگه عاصی شدم. ولی تنهایی نمی تونم. می ترسم. بغض دارم میخوام تا دو روز دیگه برم واسه تست hiv، hbs، hcv کاش می مردم و راحت می شدم. حالم به شدت بده. قرار بود خودش باهام بیاد اصلا خودشم انجام بده. اما الان زده زیر حرفش و میگه الان نمیتونم ولی تحکم می کنه که من...
-
یادداشت صد و بیست و هشتم
جمعه 6 اردیبهشت 1398 14:49
من رسیدم تهران. بذارین لیست بدبیاریهام تا الان رو براتون بگم صبح که رسیدم فرودگاه متوجه شدم اون گردنبند تعویذ که والده برام گرفته بود تاکید داشت همیشه همراهم باشه رو دیروز که رفتم حمام و دراوردم دیگه نبستم به گردنم. با خودم گفتم ای بابا به اصرار والده انداختی گردنت اما الان واقعا بهش معتقد و متکی شدی؟ چیزی نمیشه همه...
-
یادداشت صد و بیست و هفتم
پنجشنبه 5 اردیبهشت 1398 22:31
آقاااااا یکی از این دخترهای اتاق کناری- اتاق ٧صداشون کنیم- یه روزداشت تعریف میکرد من شنیدم اصلیتش از روستاهای اطراف شهر محل زندگیمه و یه جورایی گویش لری داره و مقادیری هم بی ادبه تو صحبت کردن. تکیه کلامش هم گی بِخَر و گی نَخَره. حتی به نامزدش هم میگه. امروز داشت به هم اتاقیش تعارف میکرد. هرچی میگفت بیا فلان چیز بخور...
-
یادداشت صد و بیست و ششم
سهشنبه 3 اردیبهشت 1398 10:40
سرم گرم برنامه ریزی برای نمایشگاه کتاب بوده این روزا. اولش فقط ارسال لیست به انستیتوها بود که اساتید کتابهای مورد نظرشون رو مشخص کنن. بعد یهو اول هفته ماجرا عوض شد و ریاست کتابخانه اعلام کرد اسم منو به عنوان نماینده خرید مرکز ارسال کرده به معاونت پژوهشی تهران. بعد ماجرا حتی گسترده تر هم شد و مراکز بخاطر صرفه جویی تو...
-
یادداشت صد و بیست و پنجم
شنبه 24 فروردین 1398 15:51
اول خبر بد رو بگم یا خبر خوب رو؟ خبر بد گفته بودم دعا کنیم حالا حالا ها کسی نیاد تو اتاقم؟ خب دقیقا شنبه شب یکی وارد شد و تخت پایین اون تخت دو طبقه رو اشغال کرد. تخت بالا هم یکشنبه شب صاحبش اومد-من خواب بودم تو گیجی خواب چشم وا کردم دیدم یکی با وسیله اومد تو اتاق دوباره چشمهام بسته شد- پس بدینگونه دیگه تنها نیستم خبر...
-
یادداشت صد و بیست و چهارم
جمعه 16 فروردین 1398 13:50
شنوندگان عزیز توجه فرمایید، شنوندگان عزیز توجه فرمایید...اسکارلت، زن خون و قیام آزاد شد صدای من رو از پانسیون می شنوین. امروز اومدم و مستقر شدم. به محل کار نزدیک نیست اما اینجا کجا و صدرا کجا؟ دقیق تر بخوام بگم بهتون، پانسیونم حوالی سینما سعدیه-کی شیراز رو بلده؟ - خلاصه که الان وسایلمو چیدم و دراز کشیدم رو تختم یه...
-
یادداشت صد و بیست و سوم
چهارشنبه 14 فروردین 1398 01:24
فردا دارم میرم شیراز واقعا برام سخته صبحها با اون فاصله یک ساعته از خونه خواهرم بیام و برسم محل کار و برگشت هم دو ساعت تو راه باشم-صبحها یه تاکسی شهری شده بود سرویسم و ساعت 6 از جلو مجتمع منو سوار می کرد ولی عصرها با اتوبوس واحد بر می گشتم واسه همین بیشتر طول می کشه. قصدم این بود خونه بگیرم ولی با این اوصاف، هنوز...
-
شهرمقدس - The Sacred City-
دوشنبه 12 فروردین 1398 00:10
قبل از عید این لینک رو برام فرستادن در مورد شهر مقدس sacred city تو این فیلم یه سری اسناد و مدارک ارائه میده که مکه شهر مقدس نیست و شهری به اسم پترا بوده که اسلام ار اونجا برخاسته. فکر کنم فیلم رو ببینین خوب باشه. از یوتیوب ببینین با زیرنویس فارسی البته از این ادرسی که میذارم هم میتونین لینک دیدن فیلم و یوتیوب رو...
-
یادداشت صد بیست و دوم
یکشنبه 11 فروردین 1398 23:57
سال نو مبارک مدیونین اگر فکر کنین عید داشتم! فکر میکردم همه رفتن نارستان بخاطر عید تلخی پیش داییم اینا باشن و منم چند روز استراحت می کنم و بعد میشینم به نوشتن تو وبلاگ. که.... زرت روز دوم فروردین، مادر بزرگ بانو فوت شد و همه فامیل مثل مور و ملخ از همه جا ریختن اینجا. حالا ربطش چیه؟ ربطش اینه که صاحب عزا متوفی رو خاک...
-
تاریخ مهم
سهشنبه 28 اسفند 1397 12:10
تاریخ امروز بنا به دلایلی که فعلا ناگفته بمونه بهتره، خیلی مهمه- مربوطه به یه اقدام رسمی که انجام دادم و باید تاریخش یادم بمونه بنابراین اینجا یادآور می ذارم و فکر میکنم که اگر بلاگ اسکای کلا نترکه، اینجا امن ترین جا برای این ذخیره سازیه پس تاریخ 27 اسفند سال 97 رو اینجا یادداشت می کنم برای سال آینده تقریبا همین موقع...
-
چطور عکس JPG را به PNG با پس زمینهی Transparent تبدیل کنیم؟
سهشنبه 28 اسفند 1397 12:02
یه مشکلی داشتم که نیاز بود پس زمینه یه عکسی رو کاملا بردارم و تبدیل کنم به پس زمینه شفاف یا Transparent نخندین ولی بلد نبودم. گشتم و راه حلش رو پیدا کردم حالا این پست رو مثل همیشه میذارم واسه یادآوری خودم اگر یه زمانی یادم رفت و نیاز بهش داشتم. حالا هر کس هم نیازش شد می تونه استفاده کنه از اینجا رفتم و خیلی ساده...
-
یادداشت صد و بیست و یکم
سهشنبه 28 اسفند 1397 11:52
هستم ، نه که نیستم و دوباره رفتم به محاق منتها من محل کار، نمی خوام از نت و سیستم های اونجا وارد وبلاگ بشم. چون همه چیز به شدت تحت نظارت و مانیتورینگه. برای همین به ریسکش نمی ارزه که بخوام استفاده کنم. ضمنا نوشتن و باز کردن مسائل و توضیحاتش خیلی زیاده و زمان بر و من از صبح تا وقت ناهار و بعد از اون تا زمان اتمام ساعت...
-
یادداشت صد و بیستم
پنجشنبه 16 اسفند 1397 23:16
بالاخره تموم شد استخدام شدم بزرگترین اتفاق زندگیم بعد از ١۵ سال به وقوع پیوست تمام این مدت از پارسال که ننوشتم و اعصابم اون همه داغون بود بخاطر همین ماجرا بود! بلاهای زیادی سرم اومد. از حد نوشتن خارجه. یعنی از بس ننوشتم یادم رفته چطور باید نقل کنم و ضمنا اونقدر زیاده که اگر بخوام مثل سابق با جزئیات بنویسم هم مچ برام...
-
یادداشت صد و نوزدهم
دوشنبه 24 دی 1397 13:39
وسط همه بدبختیهای من، اونم باید داغمون کنه و بره برادر شیری خواهرم. برادر فتنه.تک پسر دایی بزرگم پنجشنبه سوخت و دیروز بالاخره رفت والده داغونه. همه داغونن.مامانش و فتنه و زن بیچارهش و ۴ تا بچه قد و نیم قد. مردهای فامیل که کسی تا الان گریهشون رو ندیده همه زار زار گریه می کنن ٣۴ سالش بیشتر نبود. فقط ١٧ ساعت از مادام...
-
دلتنگی
شنبه 10 آذر 1397 07:36
این رو جدید پیدا کردم دلتنگی علی سفلی همینجوری که متن آهنگ رو بذارن جلوت عوق میزنی و میگی این چیه تو رو خدا ولی وقتی با ریتم و ملودی گوشش میکنی بهتره-نمیگم عالیه-این روزا چون خیلی غمگینم حتی یه سری آهنگ مسخره هم فقط به شرط ریتم آروم بهم نفوذ میکنه ... تو می تونی؛ بی خیالی طی کن زجرِ این عشق؛ باشه مال من سخت بگیری؛ به...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 آذر 1397 12:43
مادر بزرگ فوت شده و از زمان فوتش بیشتر از اونکه عزادار باشیم درگیر مهمونداری هستیم. واسه همین نیستم
-
فراموشی
چهارشنبه 23 آبان 1397 12:21
ماندهام چگونه تو را فراموش کنم اگر تو را فراموش کنم سالهایی را نیز که با تو بودهام فراموش کنم دریا را فراموش کنم و کافههای غروب را باران را اسبها و جادهها را باید دنیا را، زندگیم را و خودم را نیز فراموش کنم تو با همه چیز درآمیختهای رسول یونان پ. ن شعرش قشنگه چند روز پیش ناهار بالا خونه فردی بودیم. بعد از ناهار...
-
یادداشت صد و هجدهم
سهشنبه 15 آبان 1397 00:24
به شدت نیاز دارم یکیو داشته باشم که هر روز و هر ساعت درد و ترسمو براش بگم و تکرار کنم و تکرار و خسته نشه و داد نزنه، نصیحت نکنه. من هر چه قدر دلم میخواد گریه کنم و بگم؛ فقط بشنوه و دلداری بده. نه دلداری الکی. چیزی که آرومم کنه حرفی که ذهنم بتونه منطقی بپذیره و کمی از فشارم کم شه افسوس که نیست. کسی طاقت شنیدن تکرارهای...
-
کاش
شنبه 12 آبان 1397 00:34
کاش هیچ گذشته ای با هم نداشتیم آنوقت من می توانستم به تو زنگ بزنم و بی دلخوری حالت را بپرسم ؛ چقدر پرسیدنِ حالِ ساده ات بعید شده حالا... پریسا زابلی پور
-
یادداشت صد و هفدهم
شنبه 12 آبان 1397 00:27
یکی از قشنگ ترین حرفهایی که تو عمرم میتونستم بشنوم این بود +تو عمه خیلی خوبی هستی. با مامانم نرفتم که بیام بغل تو چند روز پیش اومدن تو حیاط میخواستن برن بیرون. بانو رفت فردی رو صدا کنه. به خاله ریزه گفت من دارم میرم پیش بابات تو میای؟ گفت نه همین که بانو از در حیاط رفت بیرون گفت عمه بغلم کن ببرم تو که نخوام کفشمو در...
-
یادداشت صد و شانزدهم
چهارشنبه 25 مهر 1397 17:40
امروز رفتم سونو دوره ای. هفته اینده وقت چکاپ دارم. دکتر سونوگراف گفت به طور واضح یکی از توده ها از بین رفته. و جواب سونو ۶ ماه پیش رو که همیشه با خودم میبرم که مقایسه کنه رو نگاه کرد و گفت حتی فکر می کنم یکی از توده های سری قبل رو اشتباها دوبار ذکر کردم. یعنی سری پیش که فکر میکردم ۵ تا کیست اضافه شده در واقع ۴ تا...
-
یادداشت صد و پانزدهم
پنجشنبه 22 شهریور 1397 17:32
-
یادداشت صد و چهاردهم
شنبه 20 مرداد 1397 13:03
حتی نیومدم وبلاگ رو باز کنم. نوشتن برام ازار دهنده شده. هر روز استرس. هر روز فشار. هر روز ناامیدتر از روز پیش. گاهی اصلا انگار هیچی نیست و من الکی دارم برای خودم مشکل تراشی و مشغله ذهنی درست می کنم. ولی میدونم هزار چیز هست. از اینده می ترسم. وضع مملکت. اوضاع درامد. دختری که طبقه بالا هر روز بخاطر شیطنت بچگی یا بهتر...
-
آخرین عزیزان
یکشنبه 24 تیر 1397 01:02
تو را دوست داشتم چنانکه گویی تو آخرینِ عزیزانِ من بر روی زمینی و تو رنجم دادی چنانکه گویی من آخرینِ دشمنانِ تو بر روی زمینم... غاده السمان خوب نیستم میشه کامنتها روفعلا فقط تایید کنم؟
-
تو یا باران
پنجشنبه 24 خرداد 1397 03:41
گنجشک ها به احترام باران سکوت می کنند من به احترام تو امروز همه جا آرام است تو می آیی یا باران؟ خواب زده شدم،طبق معمول...
-
یادداشت صد و سیزدهم
یکشنبه 20 خرداد 1397 18:56
از امروز صبح کیست هام درد می کنن دوباره. نه اینکه این مدت درد نداشتم، بلکه منقطع بود، مداوم و مستمر نبود؛ گاهی درد داشتم ولی خیلی ملایم و نامحسوس. اما امروز از صبح مداوم و به شکل مشهود درد دارم بابت ازار و اذیتهای این آدم و استرسهای زیادی که بهم وارد کرده آخرش توده هام سرطانی می شن پ. ن می خواهم با کسی بروم که من...
-
یادداشت صد و دوازدهم
جمعه 18 خرداد 1397 23:15
اونقدر طرف رو دوست داری که نمیتونی ازش ناراحت بشی، یا ناراحت باقی بمونی. هی می بخشی، هی میگذری و میگی درست میشه، اما یه زمانی به خودت میای و می بینی دیگه نمیتونی کنارش بمونی، برات یه غریبه ست که میدونی دوستش داری، اما نمیدونی برای چی من دقیقا تو همین موقعیتم و موقعیت خوش آیندی نیست
-
یادداشت صد و یازدهم
جمعه 18 خرداد 1397 21:21
همین روزا با این احوالات من، والده هرچی سریال از ماهواره می بینه، لابلای داستانها یه چند تا سکانس هست درباره این موارد ١.دختره قبل ازدواجش با یکی رابطه داشته ازش بچه دار شده ولی به شوهرش نگفته. شوهره فهمیده.همزمان دختره نامه می نویسه و ماجرا رو برای پسره توضیح میده،پسره می رسه نامه رو میخونه ولی دعوا مرافعه می شه....
-
ترانه برات گریه کردم مهدی شهنازی
جمعه 18 خرداد 1397 12:19
آهنگ مهدی شهنازی به اسم برات گریه کردم دانلود